نشست های هفتگی: بحث خودسازی با حضور موسی تقی زاده – ۱ اسفند ۸۶

تاریخ نشستموضوعات نشستدبیر نشست
اول اسفند ۸۵گفت و شنود پی در پی در مورد خودسازیباران
( شناخت خویشتن خویش، گذر از جهل به سوی دانایی، همراه با رعایت نظم و انضباط در تفکر و رفتار انسانی، به نیروی خرد و خردورزی، نقد و نقادی توأم با آزادگی و عشق آفرینی، سرانجام رهایی از هرگونه سلطه پذیری )

جمله ای از موسی تقی زاده به پیشنهاد بردیا موضوع ۸ گفتگوی پی در پی از نشستهای هفتگی نیک اندیشان را به خود اختصاص داد. این گزارش، شرحی بر نشست نهم از این گفتگوهاست که در روز سه شنبه اول اسفند سال ۸۵ با دعوت دوباره از خود موسی تقی زاده برگزار شد.

حاضرین در این نشست سینا ، ساسان، بردیا، اعظم، فروغ،آرزو، سولماز، سعیده، شهاب ، رضا سید زاده، فریبرز ، پویان ، عماد، حمید ، سیاوش و باران با همراهی میهمانان گرامی استاد میثمی (اندیشمند و شاعر)، مصطفی و مجید با حضور موسی تقی زاده در ساعت پنج و سی و پنج دقیقه آغاز گردید ، در این نشست باران دبیر ، آرزو سخن زیبا و سینا معرفی کتاب را بر عهده داشتند.

باران ، بهمراه تعدادی ازهمراهان کمی دیرتر به نشست رسیدند ، دبیر نشست ، باران در شروع از همراهان برای حضور در نشست سپاس گذاری کرده و از تاخیر خود عذر خواهی کرد که در ادامه با تذکر موسی تقی زاده روبرو شد؛ تذکر موسی در طول نشست به این مورد است که بجای عذر خواهی ، تکرار نکردن اشتباه بازگو شود تا نتیجه ای برای فرد و جمع در پی داشته باشیم.

توافقات ۴گانه که در قالب آئین نشست این گونه آمده (۱- موبایلهای خود را روی گزینه بی صدا تنظیم می کنیم ۲- طبق آئین کل گروه سیگار کشیدن در حضور همراهان دیگر ممنوع می باشد ۳- در صورتی که بخواهیم برای دیگر همراهان درباره موضوعی خاص صحبت کنیم از دبیر نشست درخواست وقت می کنیم ۴ – در هنگام خوانده شدن سخن زیبا یا معرفی کتاب، نگاه و گوش خود را متوجه معرفی کننده کتاب یا خواننده سخن زیبا می کنیم و از گفتگوهای دو نفره می پرهیزیم) توسط دبیر برای همراهان کوتاه بازگو شد و سینا ، بردیا، موسی تقی زاده و حمید برای صحبتهای چند دقیقه ای درخواست وقت کردند.

نشست را با سخن زیبای آرزو آغاز کردیم و جملات زیبا ، آهنگین و عاشقانه از آرزو را شنیدیم .

آن هنگام که هر چقدر هم دستانت را به هم بفشاری، توان مقابله با آن رعشهی رمزآلودشان را ندارى، دستانى که مى لرزند تا راز اندوهناک لرزیدن دلت را برملا کنند…

ادامه این مطلب را از وبلاگ آرزو به آدرس www.donyayedokhtarane.blogfa.com بخوانید.

جملات زیبایی نیز از سروده های شاعر زنده یاد حسین پناهی خوانده شد.

سپس با معرفی کتاب توسط سینا ، دوکتاب «معجزه’ ارتباط و NLP» و «برنامه ریزی عملی برای موفقیت» بصورت زیر به همراهان معرفی و پیشنهاد شد:

۱- معجزه’ ارتباط و NLPء نوشته ریچاردسون ، ترجمه مهدی قرچه داغی از نشر آسیم چاپ نهم

۲- برنامه ریزی عملی برای موفقیت (NLP عملی)، نوشته دکتر کوروش معدَلی ، ناشر مرز فکر

دو کتاب فوق ، در زمینه ارتباطات و رفتارهای مناسب فردی و تغییرات و تعامل رفتاری افراد با عنوان

NLP: Nero-Linguistic Programming

هستند، جان گریندل و ریچارد بندل به مطالعه دست آوردهای اریکسون در اربطه با نگرش دیگری به برنامه ریزی و بهبود اثر کلام بر رفتار و رفتار بر کلامپرداختند. به عبارت دیگر هر کلامی بر قضاوت ها و رفتارها تاثیر دارد و این نگرش ها مرتبط با اعصاب به کلام بر می گردد. این برنامه ریزی بیان میدارد اگر کلام را بهینه کنیم نگرشمان بهینه خواهد شد و برعکس. در این زمینه به ایجاد ارتباط موثر با دیگران ، نفوذ مثبت در افراد، انگارهای افراد و شناخت و واکنش و قضاوت افراد اشاره گردیده است که با درکی درست بایستنی است از آن در مسیر درست سود برد.

عناوین و نکات این کتاب به ترتیب و اختصار عبارتند از:

* ایجاد ارتباط موثر شامل: راه حل های موثر ، قانون راه حل متنوع، همگام شدن، تاکید بر مشترکات، هماهنگی در تنفس ، شناخت روحیه دیگران با تنظیم کلام ، شادابی روحیه و تنظیم و تنظیف کلام و رفتار.

* روبرو شدن با باورها و عقاید

* هنر برقراری ارتباط روشن شامل ارتباط دیداری، شنیداری و بویائی …

به عبارت دیگر در این بخش اشاره ای به گفته آنتونی رابینز میشود که ، سلامت جسم موثر در نگرش وذهن است.(عقل سالم در بدن سالم است.)

در کتاب دوم برنامه ریزی عملی برای موفقیت (NLP عملی) ، به موضوع عشق و همگام شدن با سایر موجودات پرداخته شده است ، سهیم شدن در تجربه ها ، مسئله مخاطب و شما در مسیر مشترک، از دیگر موضوعات کتاب است.

در ادامه سینا پیشنهاد معرفی و آموزش مستقیم با استفاده از کتاب :

ویل دان؛ چگونه نهنگ ها عمل میکنند

نوشته بلانچارد ، ترجمه از شهروز فرهنگ ناشر توسعه آموزش، موسسه پخش و نشر سجاد

را به همراهان داد . بر این اساس و موافقت همراهان این کتاب برای ۲۲ اسفند سال ۸۵ (دو نشست دیگر) برای بحث خواهد آمد ؛ از همگی همراهان تقاضا میکنیم این کتاب را تهیه و تا نشست موعود بخوانیم و آمادگی گفت و شنود پیدا کنیم.

آرزو در ادامه پیشنهاد داد تا کتاب های این چنینی نیز در سایت همانند بحث نشست ها رای گیری شوند. سپس سینا در باره رای گیری مناسب از نامناسب صحبت کرد و رای گیریی را مناسب دانست که منافع همه را شامل شود و اگر ضرری متوجه کسی میکرد آنرا مورد رای گیری و تابعیت جمع قرار ندهیم ؛ در مواردی که فرد از کار جمع آسیب و آزار میبیند رای گیری نامناسب است.

ساسان پیشنهاد معرفی کتابهای مرتبط با موضوع جاری را داد ، موضوع حاضر در رابطه با NLP عملی است.

توضیح مختصری در سایت ، بخش کتابها در مورد این کتاب، یعنی {ویل دان} قرار دارد.

بردیا در وقت خود از باشگاه نشریه سخن گفت و طرح پیشنهادی ابتکاری خود را ارائه داد که بر این اساس گروه کتابهای نایاب در بازار را برای آرشیو کتب ها خریداری کرده و بین همراهان به اختیار پخش کند تا تایپ کنیم ؛ در این پیشنهاد آرزو نیز بردیا را یاری میکند ، برای هماهنگی به آرزو مراجعه کنیم.

موسی تقی زاده در وقت خود به بیان چند تذکرپرداخت و در اولین گام باران را مورد خطاب قرار داد که در ابتدا اشاره شد ، سپس به سینا تذکر داد تا همگی تمامی کتاب را شامل خوب یا بد حتی برای ورق زدن نگاه کنیم و به اصطلاح کتابها را بدون اینکه هضم و یا بلع کنیم ، بچشیم!

در گام بعدی بردیا را نشانه رفت و از او در مورد نقد و نقادی (تاتی) سوال کرد که بردیا ترجمه و معنا و مفهوم آنرا برای همراهان بازگو کرد که موسی به متقاعد کردن دیگران  تذکر داد که ما هیچ کس را نمی توانیم متقاعد کنیم در تمام مسائل..سپس در مورد نشریه به صورت شدید ، از کلمات بکار رفته در آن انتقاد تلخی کرد .کلماتی از قبیل قبلن ،بعدان ، اصلن ، طبعن که در متن نشریه بدون تنوین نوشته شده و اصطلاحاتی همانند خدائیش و … مورد تذکر موسی تقی زاده بود ، وسوالاتی را برای همگی ما مطرح کرد :

چرا پاسدار ادبیات و فرهنگ خود نباشیم؟

آیا انگیزه خاصی از این کار است؟

البته موسی تقی زاده هدف خود را از این تذکرها و کنایه های تلخ برای همراهان گفت ، در ادامه بردیا از تغییر سیستم آموزشی و نوشتاری در کشور صحبت کرد.

در این قسمت به دلیل خروج از موضوع دبیر وقت را به آقای سید زاده داد که ایشان در مورد میهمان و استاد گرامی آقای میثمی صحبت کردند و پیشنهاد و تقاضای خواندن شعر برای همراهان را داشتند.

در ادامه استاد میثمی شعر زیر را با صدایی رسا و گیرا بیان کردنند:

منادیان عشق

ما ذره ای از جهان عشقیم ، پیوسته منادیان عشقیم ، زین روی منادیان عشقیم

خورشید صفت ، روان و رخشان ، سرگشته ی کهکشان عشقیم

چون جان همه تشنه ی محبت

چون دل همه خون رسان عشقیم

جویای هدف مثال پیکان ، برخاسته از کمان عشقیم

بانگ جرس ایم خفتگان را

وابسته ی کاروان عشقیم

گویای «انا الحق» ایم بر دار ، منصور زمان ، زبان عشقیم

ای واعظ شهر قصه کم گوی ، ما خود همه داستان عشقیم

مرغان محبت ایم ، … آری {مکث}، پرورده آشیان عشقیم .

همگی همرهان به ذوق آمدیم و بسی شاد شدیم و از استاد سپاس گذاری کردیم. سپس موسی تقی زاده از خود و شک و تردید ، تاریخ خوانی ، اراده و مقاومت برایمان سخن گفت و برای ترک نشست از همراهان و دبیر وقت خواست.

زمان کوتاهی استراحت و پذیرایی داشتیم و سپس حمید از آماده سازی نما آهنگ زیبایی از خاطرات ، عکسها و یادگاری ها ی همراهان گروه نیک اندیشان خبر داد که بصورت CD در اختیار مسئول ، سینا قرار داد.

همراهان پویان قبل از شروع وقت های درخواستی و موسی تقی زاده، سعیده و سولماز در این قسمت ، نشست را ترک کردنند و در ادامه سایرین به جمع بندی بحث پرداختیم.

اعظم با مطرح کردن بحث در مورد موارد کلیدی و پایه این تقاضا را داشت که از بحث های غیر ضروری از قبیل درست با نادرست کلمات و این چنین مواردی بگذریم و سینا بیان کرد که ابتدا گروه در چه مسیری حرکت می کند و اینکه همراهان در گروه به کارهای موازی میپردازیم تا خودسازی و ارتقای فردی در تمام زمینه ها صورت گیرد و از مطالعه نکردن و کوتاهی برخی همراهان سخن گفت .

در انتها با پایان یافتن زمان نشست ، هماهنگی نشست آینده به شرح زیر باشد؛

سخن زیبا از فروغ

کتاب از ساسان

دبیر اعظم

نشست در ساعت هشت و سی و پنج پایان یافت .

نشست های هفتگی: بحث خودسازی با حضور موسی تقی زاده – ۲۴ بهمن ۱۳۸۵

تاریخ نشستموضوعات نشستدبیر نشست
۲۴ بهمن ۱۳۸۵گفت و شنود پی در پی با حضور موسی تقی زاده پیرامون موضوع خودسازیآرزو

گزارش نشست ۲۴ بهمن ۱۳۸۵ با موضوع خودسازی

«شناخت خویشتن خویش، گذر از جهل به سوی دانایی، همراه با رعایت نظم و انضباط در تفکر و رفتار انسانی، به نیروی خرد و خردورزی، نقد و نقادی توأم با آزادگی و عشق آفرینی، سرانجام رهایی از هرگونه سلطه پذیری»

جمله ای از موسی تقی زاده که به پیشنهاد بردیا موضوع ۸ گفتگوی پی در پی از نشستهای هفتگی  نیک اندیشان را به خود اختصاص داد. این گزارش، شرحی بر نشست هشتم، از این گفتگوهاست که در روز سه شنبه ۲۴ ام بهمن سال ۸۵ با دعوت از خود موسی  برگزار شد. در این روز زمستانی سمیه، حمید، سینا، موسی تقی زاده(مهمان)، آقای سید زاده(مهمان)، آرزو، بردیا، شهاب، فریبرز، اعظم، ساسان، عماد، پویان، فروغ، پویا، سعیده، فاطمه، سعید(اقای محمدی)، سیاوش، معصومه، باران و شیوا دور هم جمع شدیم تا پیرامون موضوع خودسازی گفتگو کنیم و گفتار موسی را در این باره بشنویم. آرزو، دبیر نشست بود و ساسان مسئول معرفی کتاب وخواندن سخن زیبا.

دوستان از ساعت ۴:۴۰ ب.ظ کم کم در محل حاضر شدند و در حین احوالپرسی به کمک هم صندلی ها را به چیدمان دایره ای درآوردیم تا ساعت ۵:۲۵ که نشست به طور رسمی آغاز شد ولی سعید، سیاوش، معصومه، باران و شیوا  هم بعد از آن ساعت به جمع ما پیوستند و پویان و سیاوش هم با اجازه دبیر زودتر نشست را ترک کردند. توافقات ۴گانه که در قالب آئین نشست تدوین شده اند (۱- موبایلهای خود را روی گزینه بی صدا تنظیم می کنیم ۲- طبق آئین کل گروه سیگار کشیدن در حضور همراهان دیگر ممنوع می باشد ۳- در صورتی که بخواهیم برای دیگر همراهان درباره موضوعی خاص صحبت کنیم از دبیر نشست درخواست وقت می کنیم ۴ – در هنگام خوانده شدن سخن زیبا یا معرفی کتاب، نگاه و گوش خود را متوجه معرفی کننده کتاب یا خواننده سخن زیبا می کنیم و از گفتگوهای دو نفره می پرهیزیم)  توسط دبیر برای دوستان بازگو شد و اعظم، پویا، آرزو و سینا برای صحبتهای چند دقیقه ای درخواست وقت کردند. که به ترتیب درباره ی برگزاری جشن سپندار مذگان به جای ولنتاین، تغییر روز برگزاری نشستهای هفتگی از سه شنبه به یکشنبه، دعوت به همراهی و همیاری جمعی در کلوب نیک اندیشان صحبت کردند. سینا بعد از برنامه ی ساسان صحبت کرد.

ساسان قصد داشت نیم ساعتی را که برای معرفی کتاب و خواندن سخن زیبا در اختیار داشت را به انجام کار جدیدی اختصاص دهد. او با ارائه آمار ساده ای اظهار کرد که به جای  معرفی کتاب و خواندن سخن زیبا از این به بعد به انجام فعالیتهایی موازی و در جهت موضوع بحث بپردازیم تا یکایک همراهان برداشت بهتری از نشست داشته باشند و کسانیکه در نشست حاضر نشده اند واقعاً احساس کنند که چیزی را از دست داده اند و  پیشنهادهای دیگری ارائه داد که از نظر علایق به سه گروه تقسیم شویم و فعالیتی شبیه به یک مسابقه کتابخوانی با نظارت سه کارشناس داشته باشیم، یا اینکه می توانیم سرگذشت افراد موفق را در نشستها به جای سخن زیبا بررسی کنیم. البته سینا از ساسان خواست که برای حفظ روال همیشگی نشستها و  نیاز به بررسی بیشتر پیشنهاد وی از نظر میزان وقت گیری آن، و نیز به خاطر اجرایی بودن مسأله، صحبت و تصمیم گیری درباره پیشنهاد وی به آینده موکول شود.
در ادامه ساسان به طور خلاصه به معرفی کتاب «دنیای پیچیده درون و دنیای بیرون» نوشته ژان شارتیه پرداخت: «شخصیت از واژه persona  گرفته شده که به معنای نقاب است و مشخصه هر فرد نقابی است که به صورت می زده است و خصوصیاتی است که افراد را از هم جدا می کند. این کتاب که حاوی تستهای شخصیت زیادی است که به نوعی نشان دهنده شخصیت آدمهاست نیز می تواند در نشستهای هفتگی مورد استفاده قرار گیرد و می توان از تستهایی از این دست نیز کمک بگیریم.» در ادامه ساسان از همه همراهان خواست که خلاقیت را فراموش نکنند و مسئولیتها را صرف رفع تکلیف به عهده نگیرند. بی تفاوت نباشند و کاری را انجام دهند که شایسته نام نیک اندیش باشد، کاری متفاوت از کاری که همه انجام می دهند.
در ادامه سینا از زمانی که در اختیار داشت استفاده کرد و در مورد رشد و شکوفایی گروه در چند ماه اخیر صحبت کرد و ضمن معرفی باشگاهها و فعالیتهای آنها، توضیح داد که ما در مسیر جلورفتن و پیشرفت گروه باشگاهها را هم توسعه می دهیم و آئین نامه را هم تدوین می کنیم و هیچ یک را برای پیشرفت دیگری متوقف نمی کنیم. از ساسان برای ارائه پیشنهادش تشکر کرد و ساسان و فاطمه را به عنوان مشاورین گروه به همراهان معرفی کرد تا از وجود آنها در شورا بهره گرفته شود. پیشنهاد بردیا را مطرح کرد که هر یک از همراهان قدیمی یکی از همراهان جدید را همراهی کند تا باعث شود که همگی ساختار گروه را بهتر درک کنیم. دعوت به شورا و تبادل نظر با سه نفر از همراهانی که در ماه بالاترین امتیاز را کسب کرده اند نیز از  دیگر برنامه های جدید گروه بود. پیشنهاد دیگر اینکه کتابی را در اول ماه معرفی کنیم و در طول ماه بخوانیم و در آخر ماه همگی بررسی اش کنیم. در ادامه موسی دو کتاب به بردیا و آقای سید زاده هدیه کرد و دو کتاب هم از طرف گروه به فریبرز (به مناسبت جشن تولدش) و شیوا (به خاطر اینکه بالاترین امتیاز دی ماه را کسب کرده بود) هدیه داده شد، که به خواست موسی از طرف دبیر به آنها داده شد.

۲۰ دقیقه استراحت کردیم، با شیرینی و آبمیوه ای که از قبل تهیه شده بود از خودمان پذیرایی کردیم، به گفتگوهای دوستانه پرداختیم و در ساعت ۶:۱۵ مجدداً نشست را پی گرفتیم. توافق گفت و شنود توسط دبیر بیان شد (۱- برای صحبت کردن با بالا بردن دست از دبیر اجازه می گیریم ۲- صحبت یکدیگر را قطع نمی کنیم ۳- پرسشهای خود را در نوبت خود بیان می کنیم ۴- به اندیشه دیگران احترام می گذاریم و اندیشه خود را در نوبت خود بیان می کنیم ۵- اندیشه مان را برای جمع مطرح می کنیم و شخص خاصی را مخاطب قرار نمی دهیم و نگاه خود را بین همراهان تقسیم می کنیم ۶- شنیدن را تمرین می کنیم و تحمل خود را افزایش می دهیم ۷- بر اندیشه خود اصرار نمی کنیم ۸- در مواقع ضروری مثلاً موقع خارج شدن بحث از موضوع یا هشیار نبودن دبیر، با بالا بردن دست و باز و بسته کردن انگشتان به دبیر تذکر می دهیم ۹- همگی مسئولیم که این موارد را به عنوان یک همراه گروه نیک اندیشان به یکدیگر یادآوری کنیم) و بحث با موضوع خودسازی با محور قرار دادن موسی و پرسش های سایر همراهان از وی و نظارت دبیر آغاز شد.

موسی خود را مستمع آزاد دانست و با بیان داستان سلیمان و مورچه از قرآن، ابراز مباهات کرد از اینکه در جمع ما نوجوانانی قرار گرفته، که با جدیت و صمیمیت دور هم جمع شده ایم. «انتظام و انضباط باید به گونه ای باشد که آنچه که در پندار ماست در کردار و رفتار ما نمود پیدا کند نه در گفتارمان. زیرا پندار و گفتار هر دو در حیطه ی تصرف ما نیست، بر پندارمان تصرفی نداریم و گفتار را برای نشان دادن خود به دیگران به کار می گیریم، تنها کردار ماست که در دست ماست. نه با پندار و نه با گفتار کار داشته باشیم، به کردارمان بپردازیم و بها دهیم.»
«هیچ تغییری روی نمی دهد مگر اینکه خودمان رابشناسیم، تاریخ مملکتمان را بدانیم، چون ما فرزندان همان انسانها هستیم. اینکه چرا ناصرالدین شاه خواستار صدر اعظمی بوده که فرق کلم و استکهلم را نفهمد. بدانیم که چرا چنین طرز تفکری داشته اند. خودمان مسئول خدمان هستیم.»
«کتاب انسان در جستجوی معنا را بخوانید و تجزیه و تحلیل کنید.»
« اندیشه و تعالی همیشه روی شک و تردید بوده و هست پس به راحتی نپذیریم و قبول نکنیم. اگر گالیله، گالیله شد و اگر انیشتین ماندگار شد همه به خاطر شک بود. حتی به شخصیت خودتان هم شک کنید تا ساخته شوید. با خودمان صمیمی باشیم.»
«مولوی : آویختم اندیشه را که اندیشه هشیاری دهد        ز اندیشه بیزاری کنم، ز اندیشه ها افسرده ام»
«من معلم متعلم هستم و به گفته ی ماکسیم گورکی، من پل واژگون شما هستم. معلم، کسی است که همیشه شاگرد باشد.»
موسی از آقای سیدزاده به خاطر حرکت مثبتی که انجام داده اند و این محفل امن و آرام را در اختیار ما قرار داده اند، تشکر و قدردانی کرد و ایشان را خادم فرهنگ و دوستدار علم و دانش نامید.
«تعاطی از عطا کردن می آید، و یک فعل دو نفره است یعنی به هم عطا کردن و به هم بخشیدن فکر و اندیشه و دانش. این که ما الان در یک جمع نشسته ایم در حال تعاطی هستیم، و این بده بستان فیزیکی و مادی نیست، عقل و خرد و اندیشه را به هم عطا می کنیم توأم با مسئولیت.»
«شجاعت، جسارت، شهامت و گستاخی در خودمان ایجاد کنیم، اینها بد که نیست، خیلی هم خوبند. حجب و حیا و شرم در اینجا معی ندارد»
«سنکا : در زندگی باید هنرمند بود و هنر زندگی کردن را آموخت، بالاتر از آن باید هنر مردن را هم آموخت.»
«هان!تا سر رشته ی خرد گم نکنی // خود را ز برای نیک و بد گم نکنی // رهرو تویی، راه تویی، منزل تو // زنهار که راه خود به خود گم نکنی» (خودمان باشیم)

پرسش از موسی : چرا گفتید که به پندار و گفتار کاری نداشته باشیم و به کردار بپردازیم، در صورتیکه افکار زرتشت و روانشناسی جدید این را نمی گوید؟ با توجه به این جمله که: «مواظب پندارت باش چون آن به گفتار تبدیل خواهد شد، مواظب گفتارت باش چون آن به کردار تبدیل خواهد شد، مواظب کردارت باش چون آن به عادات تبدیل خواهد شد، مواظب عاداتت باش چون آن به شخصیت تو تبدیل خواهد شد، مواظب شخصیتت باش چون آن سرنوشت تو خواهد بود.» سرنوشت ما را پندار ما مشخص خواهد کرد. گفتار و کردار ما از پندارمان متولد می شوند. من فعالیت خود به خودی مغز را هم رد نمی کنم ولی محوری بودن پندار چیزی نیست که قابل نفی باشد.

پاسخ : بودا، زرتشت و کنفسیوس هر سه در این مورد هم عقیده بوده اند اما چه از نظر روانشناسی و چه از نظر علمی و چه از نظر فلسفی اخیراً ثابت شده که پندار قابل درک نیست و در دسترس نیست، گفتار هم همین طور، باد هواست ولی عمل قابل لمس و قابل استدلال است. در گذشته هم سقراط می گوید: خودت، خودت را بشناس و خودسازی کن. پیامبر اسلام می گوید: کسی که خود را بشناسد خدای خود را شناخته است. حکیم سنایی می گوید: چون گوهر خویش را ندانستی، مر خالق خویش کجا دانی.
اما چون ما پندار را نمی شناسیم، و پندار در ردیف روح است و بعد ندارد پس فقط عمل را در دسترس داریم. اگزیستانسیالیست و مکاتب جدید دیگر همه اش در مورد عمل است.
«از قرآن : آیا شما فکر می کنید که موجود کوچکی هستید در حالیکه دنیا در شما مشتمل است، شما دنیا را خواهید شناخت» ولی همین انسان که کهکشان را می شناسد، هنوز نتوانسته است که خود را بشناسد.

«من وارث گذشتگان، شریک حال و اکنون و خالق آیندگان هستم و چیزی از خود ندارم و شاگردم»

پرسش از موسی : با خواندن جمله شما انسانی در نظر می آید که به جهل خود واقف شده و با شناخت خویشتن خویشش پا در مسیر زندگی می گذارد که از جهلش به سوی دانایی حرکت کند ولی تکلیف ما در مورد جاهلی که به جهلش واقف نیست و نمی داند که در نادانی به سر می برد، چیست؟

پاسخ : من نمی توانم به تو بگویم جاهلی، تو خودت باید این را بفهمی. افلاطون می گوید: «هیچ کس بیشتر از خود انسان، نسبت به نفس خود کور نیست.» و اینکه: «محبوبتر از نفس ما نسبت به ما کسی نیست.» نفس به قدری عزیز است که کسی حق ندارد به کسی برچسب نادانی بزند جز خود شخص.
خود را زیاد در آینه ببینیم ولی ظواهر را رها کنیم و درون خود را ببینیم. معشوق به عاشق خود می گوید: تو مرا به خاطر چهره گلگون و چشمان خمار پرفسون دوست مدار. چه می ترسم دوران اینها سپری گردد و عشق تو به سر آید.
بدون علت یکدیگر را دوست بداریم و یاد بگیریم و تمرین کنیم که خودمان را هم بدون علت دوست داشته باشیم. چون اگر به دنبال علت برویم به هیچ جا نمی رسیم. یافتن این چرایی جدا از چرایی علمی و نیچه ای است. زیرا ورق زدن تاریخ جدا و متفاوت از ورق زدن ذات خودمان است.
« ما نخواهیم فهمید که هیچ چیز نمی دانیم و این تنها چیزیست که نمی توانیم بفهمیم.»
ملک الشعرای بهار می گوید: «علمها را کرانه پیدا نیست // آن که علم تمام داند، کیست // علمها گر چه پیچ در پیچ است // علم ما پیش جهل ما هیچ است»
یکی از جنبه های تعاطی این است که تعاطی شخصیت ها را می کوبد و همه را هم کفه می کند پس دیگر سن مطرح نیست.

پرسش از موسی : چطور به نادانی که نمی داند نادان است و در جهل مرکب خود باقی است، برخورد کنیم و چه باید در مورد او بکنیم؟
پاسخ : این آدم را باید کنار گذاشت و رها کرد.
جهل خود یک عامل است که انسان را به تلاش و فعالیت وامی دارد و هر کدام از ما که این حرکت را آغاز می کنیم به حد ظرفیت خودمان از جهل به سوی دانایی این حرکت و سیر را انجام می دهیم. و هیچ یک از ما به نقطه پایان که همانا کشف رمز خلقت است نمی رسیم پس در نهایت جاهل باقی می مانیم و همه ادیان و پیامبران هم برای همین آمده اند که این جهل را کاهش دهند.
ولی با نفهم در نیفتید زیرا هرز می روید، خیلی مشکل است و کاری نمی توانید بکنید و تجربه پیشینیان هم همین را می گوید که کار بی فایده ایست.

بی نظمی، ندانستن فرهنگ استفاده از وسایل (مثل موبایل یا بوق ماشین) اینها جهالت هستند. کسی که کتابی را می خواند و نوت برداری نمی کند،این جهل است. جهل عمل است.

امکان ندارد که انسان صددر صد به خویشتن خویش آگاهی یابد و خود را بشناسد، زیرا انسان در حصار مکان و زمان محدود است و به گذشته و قبل از تولدش دسترسی ندارد و از کودکی و دوران رشدش اطلاع ندارد.

عشق و زیبایی و آزادی و انسانیت را نمی توان معنا کرد. همین که کسی را می بینی و انگار مدتهاست او را می شناسی، این خود عشق است.
قدرت عشق بنازم که به یک تیر نگاه       جان شیرین بفروشند دو بیگانه به هم

پرسش از موسی : چرا افرادی که به دانایی رسیده اند، دوست دارند ما همه چیز را از صفر شروع کنیم؟ چرا شما که به گفته خودتان از بالای قله همه چیز را می بینید به ما که این پایینیم، نمی گویید؟

پاسخ : تجربه من، تجربه شما نمی شود. حرفها را بشنویم و غربال کنیم و به رنگ فکر خود در بیاوریم.
تو پای به ره درنه و هیچ مپرس      خود راه بگویدت که چون باید رفت
مر مرا تقلید من بر باد داد     ای دو صد لعنت بر این تقلید باد
خود شکست و خود حرکت، خود یک نوع موفقیت است.
«همه حرفهای من دروغ بود، باید خودتان کنکاش و پیدا کنید.»

در پایان نشست دبیر از طرف همه همراهان از موسی تشکر کرد و همگی برای قدردانی از ایشان به افتخارشان دست زدیم. نشست در ساعت ۲۰:۳۰ تمام شد. سه شنبه آینده هم موسی در جمع ما حضور خواهد داشت و بحث را با موضوع خودسازی ادامه می دهیم. باران، دبیر خواهد بود، سینا کتاب معرفی خواهد کرد و آرزو سخنی زیبا بیان خواهد کرد.

 

نشست های هفتگی: سلطه پذیری – معرفی کتاب پیکار – ۱۷ بهمن ۱۳۸۵

تاریخ نشستموضوعات نشستدبیر نشست
سه شنبه ۱۷ بهمن۱۳۸۵کتاب پیکار – گفت و شنود پی در پی سلطه پذیریشیوا
درود

نشست این هفته گروه نیک اندیشان با حضور همراهان (به ترتیب ورود): سینا – باران – شیوا – فروغ – سولماز – شهاب – ساسان – بردیا ( با تاخیر) – آقای طالبی ( مهمان) با دبیری شیوا انجام شد.

موضوع نشست سلطه پذیری بود و کتاب پیکار معرفی شد.

نشست در ساعت ۱۷:۳۰ و با یادآوری آئین نشست :

۱-موبایل های خود را روی گزینه بی صدا تنظیم می کنیم.

۲- سیگار کشیدن در حضور دیگران ممنوع می باشد.

۳-در صورتی که می خواهیم در مورد موضوع خاصی صحبت کنیم از دبیر نشست وقت می گیریم.

۴-در هنگام خوانده شدن سخنان زیبا یا معرفی کتاب نگاه و گوش خود را به معرفی کننده کتاب یا خواننده سخنان زیبا می بخشیم و از گفت و گوهای دو نفره خودداری می کنیم.

رسمیت یافت و سینا به مدت ۱۰ دقیقه و شیوا به مدت ۱ دقیقه درخواست زمان کردند.

سخن زیبا توسط شهاب که مطلبی بود در مورد خوشبینی و بدبینی خوانده شد.

 

تکمیل خواهد شد.

 

معرفی کتاب بر عهده فروغ بود که کتاب پیکار با تبعیض جنسی نوشته ی آندره میشل و ترجمه ی محمد جعفر پوینده را معرفی کرد.

(( خانم آندره میشل در سال ۱۹۵۹ از دانشگاه پاریس دکترای جامعه شناسی گرفت و اکنون در مرکز ملی پژوهش های علمی در فرانسه مدیریت گروه پژوهشی نقش های جنس ها و خانواده و توسعه ی انسانی را بر عهده دارد.

تبعیض جنسی یعنی اعمال و رفتار و پیشداوری ها و ایدئولوژی هایی که زنان را فرودست تر و کم ارزش تر از مردان و مردان را مسلط بر زنان می دانند و هنوز نیز در ردیف بدترین مصیبت هایی هستند که مایه درد و رنج و محرومیت بشر می شوند.این مفهوم اشاره دارد به اعمال و افکار تبعیض آمیز نسبت به زنان و نیز به این که این اعمال و رفتار همان اندازه نادرست و محکوم شدنی اند که اعمال و افکار تبعیض آمیز قومی و دینی یا سیاسی.

کلیشه ها در بر گیرنده تصاویر و نگرش ها و احساس ها یا اعمال هستند . کلیشه ها ممکن است به جنبه ی جسمانی یک گروه انسانی (زنان یا مردان) یا به خصوصیات فکری و عاطفی و یا به جنبه ای از موقعیت اجتماعی یک گروه انسانی مربوط می شوند.

این نظر که مردان پرخاشگرند نیز داوری ناشی از تبعیض جنسی است زیرا که پرخاشگری را به ویژگی فطری مردان تبدیل می کند و نقش تربیت را در زندگی پسرها و دخترها نادیده می گیرد.

گفتارها یا تصویرهایی که در آن زنان چنان نمودار می شوند که گویی فقط کدبانو و مادرانی هستند که صرفا با شوهر و فرزندانشان رابطه دارند نیز گفتارها و تصویرهایی تبعیض آمیز هستند زیرا تمام زنان فقط همسر و مادر نیستند بلکه زنان تنهایی نیز هستند که از انسانیت هیچ کم ندارند.

در ادامه ی کتاب این کلیشه ها معرفی شدند و اقدامات ضروری برای از بین بردن این کلیشه ها و تبعیض ها در خانواده و مدرسه بررسی شدند.))

سپس همراهان از وقت درخواستی خود استفاده کردند: سینا در مورد بر گزاری جلسات در روزهای یکشنبه صحبت کرد و همچنین کتابی به آقای طالبی به خاطر درگذشت مادرشان از طرف گروه اهدا شد و از صحبت های آقای طالبی استفاده کردیم.

من در مورد چاپ شماره ی سوم نشریه و جمع آوری مطالب برای شماره چهارم صحبت کردم.

در وقت استراحت از همراهان با شیرینی و آبمیوه و چای پذیرایی شد و شماره ی سوم نشریه در بین همراهان پخش شد.

 

در ساعت ۱۸:۴۰ جلسه رسمی شد و پس از یاداوری آیین گفت و شنود آغاز شد. موضوع بحث گفت و شنود پی در پی ۷ در مورد سلطه پذیری بود.

 

۱- برای بیان نظر خود با باز و بسته کردن انگشتان از دبیر وقت می گیریم.

۲- شنیدن را تمرین می کنیم و تحمل خود را افزایش می دهیم.

۳- در تایید یا رد نظر کسی صحبت نمی کنیم و اندیشه خود را برای جمع مطرح می کنیم و نگاه خود را بین همراهان تقسیم می کنیم.

۴- بر نظر خود پافشاری نمی کنیم.

۵-به اندیشه دیگران احترام می گزاریم و اندیشه خود را در نوبت خود بیان می کنیم.

۶- پرسش های خود را در نوبت خود بیان میکنیم.

۷- صحبت یکدیگر را قطع نمی کنیم.

۸-در مواقع اضطراری دبیر نشست را با بالا بردن دست یا باز و بسته کردن انگشتان آگاه می کنیم به طرز نمونه هنگام منحرف شدن بحث یا  تذکر به دبیر اگر هوشیار نیست.

 

 

ابتدا همراهان نظر خود را به ترتیب بیان کردند و سپس از دبیر وقت گرفتند.

سلطه و سلطنت از یک ریشه اند و یعنی حکم فرمایی از راه های منفی. ما خود زمینه های سلطه پذیری و سلطه گری را در خود رشد می دهیم. ریشه های سلطه پذیری چیست؟

سلطه پذیری بیرونی و درونی است . ما در درون خود نیز تحت سلطه چیزهایی هستیم حتا گاهی در طرز صحبت کردن نیز سلطه پذیریم.

 

سلطه پذیری از جنبه درون مهم تر است که در آن انسان تحت سلطه جهل خویش است. مسائل اقتصادی و فرهنگی نیز در سلطه پذیری نقش دارند.

 

سلطه و سلطه پذیری امری نسبی است ما تحت سلطه وراثت و ژنتیک هستیم و آگاهی و دانایی ما را متوجه این سلطه پذیری و رهایی از آن می کند .زندگی انسان تلاش برای رهایی و کنار زدن این سلطه هاست.

 

خواستن چه آگاهانه و چه نا آگاهانه باعث سلطه گری و سلطه پذیری می شود . تا وقتی خودمان بخواهیم سلطه پذیر خواهیم ماند.

 

انسانها برای راحت بودن و گریز از مسئولیت سلطه پذیر می شوند. جامعه از واحد های انسانی تشکیل شده پس برای اصلاح جامعه باید از خودسازی شروع کنیم.

 

در جامعه باید سلطه گر باشیم یا سلطه پذیر و یا هر دو؟

تسلط ابزاری می خواهد . ابزارهای آن : مسئولیت پذیری و دانش و آگاهیست. اگر این ابزار هارا داشته باشیم می توانیم تسلط داشته باشیم.

 

در جامعه نباید سلطه گر و سلطه پذیر بود بلکه باید در همکاری با یکدیگر و کل هستی نیازهای یکدیگر را بصورتی متقابل بر طرف کنیم. ما به یکدیگر نیاز داریم.

 

دو مثال عینی: ما در مورد بیماری ها نیز بدن خود را سلطه پذیر می کنیم با تغذیه ناصحیح. یا کسی که کتاب نمی خواند نمی تواند از تجربیات مفید دیگران استفاده کند و در نتیجه زمینه را برای سلطه پذیری در خود ایجاد می کند.

 

برای رهایی از سلطه پذیری باید با خود روراست باشیم. از ماست که بر ماست. تفاوت های بین زن و مرد نباید باعث سلطه پذیری شود . بین زن و مرد باید یک همکاری متقابل وجود داشته باشد.

 

روابط باید سالم باشند . روابط بیمار باعث ایجاد سلطه گری و سلطه پذیری می شوند.

 

باید بدانیم چگونه ارتباط بر قرار کنیم. بسیار حساس بودن و عصبانی شدن باعث سلطه پذیری می شود. وقتی به روش صحیحی اعتراض خود را نشان ندهیم سلطه پذیر می شویم.

 

سلطه پذیری نیز جنبه ی مثبت و منفی دارد و جنبه ی مثبت آن راهنمایی کردن است. از دید اجتماعی نیز سلطه گری وجود دارد برای جلوگیری از به وجود آمدن هرج و مرج ولی باید شخصی که مسئولیت پذیر تر است تسلط داشته باشد.

خانم ها در جامعه به دلیل دیدی که از کودکی به آنها تلقین شده سلطه پذیرند و این دید باید تغییر کند.

کسی که که به آگاهی و خویشتن خویش خود رسیده هیچ گاه نه سلطه پذیر است و نه سلطه گر بلکه در هماهنگی کامل و همراهی با هستی زندگی خود را ادامه می دهد و حتا در روابط زن و مرد نیز این همراهی متقابل باید وجود داشته باشد و هیچ کدام بر دیگری تسلط ندارند.

 

نشست در ساعت ۱۹:۴۵ و پس از ۱۵ دقیقه تمدید وقت بحث و تعیین برنامه نشست بعدی پایان یافت.

معرفی کتاب و سخن زیبا:ساسان

 

شاد آگاه و صبور باشیم

نشست های هفتگی: کتاب کندالینی یوگا – نقد توام با آزادگی – ۳ بهمن ۱۳۸۵

تاریخ نشستموضوعات نشستدبیر نشست
سه شنبه ۳/۱۱/۸۵معرفی کتاب کندالینی یوگا – نقد و نقادی توام با آزادگی و عشق آفرینیسینا

نشست این هفته نیک اندیشان با حضور همراهان سینا، قاسملو، بردیا ، اعظم ، شهاب ، فریبرز ، فروغ ، سعیده ، سولماز  و مهمان آقای سیدزاده در ساعت ۵:۳۰ رسمیت یافت.

ساسان  و آقای طالبی با تاخیر وارد شدند.

موضوع جلسه معرفی کتاب کندالینی یوگا – نقد و نقادی توام با آزادگی و عشق آفرینی بود.

دبیر این نشست ، سینا ، توافق های اول نشست را برای یادآوری بیان کرد؛
– موبایل ها را روی گزینه سکوت تنظیم می کنیم.
– به سخنان زیبا و معرفی کتاب گوش می سپاریم و از صحبت دو نفره خودداری می کنیم.
– در صورت نیاز به صحبت در مورد موضوعی خاص در همان اول نشست از دبیر وقت درخواست می کنیم.
– از کشیدن سیگار در حضور دیگر همراهان خودداری می کنیم.
– به عنوان همراه هم این موارد را به هم یادآوری می کنیم.

فروغ ، به عنوان سخن زیبا ، از کتاب خانه ای برای شب نوشته نادر ابراهیمی ، داستان دشنام را خواند که داستان آوارگی سنجابی بود که به شیر دشنام داده بود.

سینا کتاب کندالینی یوگا تالیف جلال موسوی نسب را معرفی کرد.

این کتاب آموخته های آقای جلال موسوی نسب در مورد چاکراها از استاد خود سوامی ساتیاناندا سارا سواتی می باشد.

سینا مکان هفت چاکرای معروف بدن را معرفی کرد و عملکرد هر کدام را بر اساس دو جنبه فیزیولوژی بدن و از نظر معرفت بیان کرد. از طریق عکس های موجود در این کتاب توضیحاتی نیز در مورد چاکراها داده شد. چند روش مدیتیشن نیز معرفی شد. اما توصیه شد که تا زمانی که به طور کامل به این چاکراها واقف نشده ایم بهتر است که مدیتیشن ها را به ترتیبی که استاد بیان می دارد انجام دهیم. سینا تاکید کرد که بر روی چاکراهای اول و ششم تمرینی صورت نگیرد تا زمانی که چند سطح درک شود.

در ادامه نشست ، با آب میوه و شیرین و چای از خود پذیرایی کردیم.

موضوع بحث و گفت و شنود برای این هفته که از موضوع های ثبت شده و امتیاز آورده در سایت گروه بود، ” نقد و نقادی توأم با آزادگی و عشق آفرینی”  مورد صحبت قرار گرفت.

در ابتدا بردیا که این موضوع را از یک جمله از موسی انتخاب کرده بود و در سایت قرار داده بود ، کل آن جمله را با همراهی همراهان از نو خواند.

همراهان مطالب زیر را بطان کردند؛
– نقد و نقادی  یعنی جدا کردن سره از ناسره، غربال کردن، جدا کردن حسن ها و عیب ها
– آزادگی؛ کنار گذاشتن عقده ها و کینه ها
– انتقاد توأم با عشق آفرینی یعنی برای ایجاد عشق انتقاد می کنیم نه برای زیر سوال بردن یک شخص
– نقد و نقادی در حین انتقاد پذیری ؛ می خواهیم نقد کنیم ، نقد پذیر هم باشیم.
– از جملات منفی استفاده نکنیم.
– انتقاد شامل آفرین و سرزنش هر دو است.
– انصاف در انتقاد بخشی از آزادگی در حین انتقاد است.
– اشراف  به موضوع و داشتن اطلاعات کافی از انصاف و آزادگی در انتقاد است.
– در جامعه اصطلاحی باب شده با عنوان رک گویی که شخص با عنوان این اصطلاح هر مطلبی را به خود اجازه می دهد که به طرف مقابل خود بگوید.
– برای انتقاد و صحبت ، اجازه شخص لازم است.
– شناخت آن فرد در انتقاد و نقد او لازم است.
– یک ضرب المثل؛ تا وقتی کفش شخصی رو نپوشیدی نمی تونی ازش انتقاد کنی؛ منظور این است که در جایگاه آن شخص قرار داشته باشی می توانی عملکرد او را درک کنی.
– در مثالی برای نقد عملی ؛ نایلون چییپس را که یک فرد در خیابان رها کرد، دوست ما آن را به او برگرداند با بیان اینکه این به شما تعلق دارد و نتیجه بد صحبت کوتاهی خوب بود.
– مثالی از کتاب هفت عادت مؤثر مردمان مؤثر بیان شد که در مورد نگرش و دیدگاه بود که به عنوان عینک شخص نیز نام برده شد. هنگامی که نگرش تغییر می کند طرز برخورد تفاوت دارد؛ فردی با دو بچه وارد واگن مترو می شود. مرد روی صندلی می نشیند و در فکر فرو رفته است. دو کودک از سر و کله مردم بالا می روند و سر و صدا و مزاحمت ایجاد می کنند. مردم همه شاکی هستند و غرولند می کنند. فرد بغل دست آن مرد به او می گوید چرا بچه های خود را ساکت نمی کنی. مرد پاسخ می دهد الان داریم از بیمارستان برمی گردیم و مادر این بچه ها در بیمارستان مرده است و من نمی دانم با این بچه ها چه بگویم. همه بهت زده می شوند و نگرش و رفتار عوض می شود و همه با بچه ها مهرباین می کنند و شخصی شکلاتی به آنها می دهد دیگری مشغول صحبت با آنها می شود و هر یک به گونه ای سعی می کنند که آن کودکان را سرگرم کنند.
– جهان بینی فرد نیز در روش انتقاد مؤثر است.
– کل بشریت را یک خانواده ببینیم بهتر عمل خواهیم کرد.
– بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند.
– تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی.
– هر شخصی به گونه ای می نگرد یا توانایی دیدن قسمت هایی را دارد همچون داستان فیل در تاریکی مولانا که نقد با ذهنیت ناقص را در پی دارد.
– از افراد بذهکار و گناهکار که در اثر معضل های اجتماعی و شرایط اینگونه شده اند نفرت نداشته باشیم.
– زاهد ظاهربین داغ به پیشانی و عارف واقعی داغ به دل دارند.
– در هر موقعیتی که قرار می گیریم مکن است که انتقاد یک طرفه کنیم و حق به جانب خود بگیریم . همچون وقتی که راننده هستیم پیاده ها را نقد می کنیم و وقتی که در نقش پیاده ظاهر می شویم راننده ها را نقد می کنیم.
– روش ویل دان که در کتاب ویل دان پیشنهاد شده است تا چه حدی می تواند مفید واقع شود. وقتی آموزشی در مورد آداب اولیه وجود نداشته باشد چگونه می توان از روش ویل دان استفاده کرد؟
– آموزش و پرورش مهم ترین اصل یک جامعه است. ولتر: هیچ چیز مثل تعلیم و تربیت آزادی دهنده نیست.
– در ژاپن به کودکان آموزش می دهند که ما در این مملکت هیچ چیز نداریم فقط شما را داریم. ( انسان سرمایه اصلی یک سرزمین است و به سرمایه های ملی دیگر مانند نفت اشاره ای نمی شود.)
– در اسرائیل آمیزش آزاد است و کودکان تا هفت سالگی تحویل دولت می شوند تا به خوبی تربیت شوند.
– در قضاوت معمولن پرده ای جلوی چشم را می گیرد.
– اشاره به اتفاقی که دوستی برای ماشینی که راننده اش کر بوده بوق می زده تا سبقت بگیرد و عصبانی بوده ولی وقتی متوجه شده که آرم نصب شده در پشت شیشه را ندیده، بسیار ناراحت و از کار خود پشیمان شده.
– در هنگام عمل هوشیار باشیم.
– از یک همراه برای هوشیار بودن کمک بگیریم.
– خود را جای دیگری قرار دهیم.
– به دیگران احترام بگذاریم.

پایان نشست  ۷:۲۵ اعلام شد و دوستان مسوولیت های زیر را به عهده گرفتند؛
– فروغ : معرفی کتاب
– شهاب: سخن زیبا
– شیوا : دبیر

 

نشست های هفتگی: خردو خرد ورزی -کتاب حقوق زنان وحقوق بشر – ۲۶ دی ۸۵

تاریخ نشستموضوعات نشستدبیر نشست
۸۵.۱۰.۲۶بحث : خرد و خرد ورزی + کتاب : حقوق زنان و حقوق بشرسیاوش
نشست هفتگی گروه در یک روز زمستانی به روزگار ۲۶/۱۰/۸۵ با حضور همراهان: حمید،ساسان،آرزو،سمیه،فریبرز،مینا،بردیا،سعیده،سیاوش،شیوا،مهدی،شهرام،سینا،فروغ،اعظم در ساعت ۰۵:۲۹ رسمیت یافت و به دبیری سیاوش آغاز شد.آرزو و سمیه به ترتیب از دبیر جلسه وقت خواستند.

موضوع نشست خرد و خرد ورزی بود و کتاب حقوق زنان معرفی شد.

پس از معرفی کتاب توسط آرزو (توضیحات در مورد کتاب در اولین فرصت به این بخش اضافه خواهد شد) ارزو از وقت درخواستی خود استفاده کرد و از تمامی بچه های گروه خداحافظی کرد و اعلام کرد که تا مدتی نمیتواند گروه را همراهی کند.سمیه نیز در ادامه صحبتهای آرزو و با استفاده از وقت درخواستی خود نیز از بودن با همراهان گروه ابراز خوشحالی کرد و او هم نیز اعلام کرد که مدتی نمیتواند گروه را همراهی کند.سیاوش به عنوان دبیر جلسه از همراهی این دوستان در این مدت تشکر کرد.سپس سخن نغز توسط شیوا خوانده شد.سخن نغز این هفته نیز برگرفته از کتاب «راز» نوشته بگوان اشو نویسنده نامدار هند بود.با هم نگاهی به این سخن میاندازیم:

سعدی شاعر بزرگ قرن است و یک و یک فیلسوف بزرگ،او یک خردمند است و یادت باشد،منظورم از «خردمند» این نیست که او زیاد میداند نه دانش ربطی به خرد ندارد.یادت باشد که دانش یک جایگزین است.یک جایگزین کاذب برای خرد،خرد در آگاهی تو می روید ولی دانش را در تو میکارند و به تو تحمبل میکنند.تو داشن را از دانشگاه فرا می گیری ولی خرد را را از زندگی، هیچ دانشگاهی نمیتواند به تو خرد بدهد.تو باد زندگی را زندگی کنی تو میتوانی دانش را از کتابها و متون مقدس،آموزگاران و تجربه های دیگران و خودت به دست آوری ولی خرد پدیده ای کاملا متفاوت است.انسان تنها زمانی خرد را به دست می آورد که در مقابل جهان هستی باز آسیب پذیر باشد و در عشقی عمیق نسبت به هستی باشد.

خرد از مشاهده گری می آید،خرد با مطالعه بلکه با هشیاری نه با تمرکز بلکه با مراقبه حاصل میشود.انسان فقط باید به شکوه بی نهایتی زندگی نام دارد باز باشد.باید نسبت به همه چیز باشد .شخص باید بدون داوری با باشد،انگاه خرد فرا می رسد.

آنوقت حتی افتادن یک برگ پوسیده و مرده از درخت هم میتواند به تو خرد ببخشد.میتواند به تو خرد ببخشد.میتواند به تو رویارویی زندگی را نشان دهد،میتواند پیام مرگ را به تو بدهد.و شیوه ای که ان برگ بر زمین میافتد و با وقار و بدون ترس-می تواند به تو خردی بدهد که چگونه باید مرد.گل سرخ در بامداد می شکفد و در عصر رفته است ،با آمدن مسرور بود و با رفتن سرور است.اگر داوری کنب مانع خرد خواهی بود.اگر انتخاب کنی مانع می شوی،اگر محکوم کنی،مانع خواهی بود و اگر ارزش گذاری کنی از وقوع خرد جلوگیری خواهی کرد.فردی که بخواهد خرد بر او ببارد باید فقط شاهد خالص باقی بماند.او بدون تفکر نگاه میکند.او تنها یک آئین است که بازتاب میکند او نتیجه گیری نمیکند،او عجله ای ندارد.او هرگز دانش جمع آوری نمیکند.او به آموختن ادامه میدهد و ادامه میدهد ولی هرگز دانش اندوزی نمیکند.

 

خردمندی با کوشش به دست نمی آید،انسان میتواند پر دانش شود،این یک سرمایه گذاری enterprise،دانش را میتوانی کاشت کنی ولی نمی توانی خردمند بشوی،خرد شدنی نیست،بودنی نیست.شدن روندی از زمان است:امروز این مقدار دانش داری و فردا بیشتر و روز بعد بیشتر و همینطور…ول خرد یک کیفیت است و کمیت نیس.کمیت را میتوان بیشتر کرد ولی خرد هیچ گاه کم و زیاد ندارد،یک کیفیت است.

خرد رویدادی ناگهانی است و تدریجی نیست.چنین نیست که تو خردمند هستی و لحظه ای بعد خرد بیشتری داردو روز بعد خردمند میشوی و همینطور….تا روزی که کاملا خردمند شوی!نه،خرد ناگهان رخ میدهد.وقتی از زندانی که جامعه براست آفریده رها شوی ،خرد رخ میدهد.وقتی دوباره کودک شوی خرد رخ میدهد.

تا زمانی که به آن آزادی که با آن زاده شده اید نرسید،نمیتوانید وارد سکوت خداوند شوید.هر آنچه را که جامعه به تو داده دور بینداز:شخصیت،اخلاق،مفهوم خوب و بد،جدائی بدن و روح،شکاف بین زمین و بهشت،هر آنچه را که جامعه به تو تحمبل کرده دور بینداز،دوباره معصوم شو، لوحی سپید شو،و ناگهان خردمند هستی.

هیچ چیز سبب خرد نیست،سبب خودش از قبل وجود دارد،تو خردمند زاده شده ای ،خرد طبیعت توست،آنچه موردنیاز توست این است که تمام تظاهرات را که خودت کاشته و پرورده ای دور بیندازی.انچه مورد نیاز است یک کشف مجدد است.

دانش به خرد شخصی نمی گرد،دانش به جنون می انجامد.داشن به اشراق ختم نمی شود،دانش به زوایای تاریک تر وجودت ختم میشود.دانش تمام شادمانی و ضیافت را از زندگی تو را دور می سازد.تمام شعرها و آواز و رقصها را نابود میکند.دانش تو را جدا میکند.

خرد میداند که چگونه باید زندگی کرد،چگونه خندید و چگونه عشق ورزید.هر چه بیشتر بدانی معرفت تو کمتر خواهد بود.سقراط حق داشت که در پایان زندگی طولانی خود بگوید:«من فقط یک چیز می دانم که هیچ چیز نمیدانم»این خرد است.

 

پس از پایان سخن نغز و معرفی کتاب طبق سنوات گذشته به مدت ۲۵ دقیقه نیز آنتراک اعلام شد.پس از استراحت جلسه یا خوانده آئین نشست نیز غاز شد.گل گفته هائی از این بحث را با هم میخوانیم.

 

 

پس از خواندن سخن نغز و معرفی کتاب طبق معمول همیشه در ادامه وقتی را برای پذیرایی از خود و گپ دوستانه اختصاص دادیم و دوستان در این فرصت سعی در محکم کردن رابطه دوستی یکدیگر و آشنائی با دوستان و همراهان جدید داشتند.

در ساعت ۲۵/۶ دقیقه آیین گفت و شنود توسط دبیر این جلسه(سیاوش) خوانده شد و بحث این نشست که در رابطه با خرد و خرد ورزی آغاز شد.

 

گل گفته هایی از این نشست را با هم میخوانیم:

خرد ورزی یعنی آگاهی داشتن از هستی ، عوامل هستی و اتفاقات هستی ، که در تمام این عوامل و اتفاقات خود ما دخالت داریم.

خرد ورزی شاید همان دانایی باشد ، یا شخصی که به مرز دانایی و خردورزی رسیده است

 

انسان خردورز در این کیهان شناور است  ، قضاوت نمی کند ، منتظر است همه چیز به سمت او برود ، به دنبال کنکاش نیست ، که با دانش هایش قضاوت کند و بفهمد

 

خرد یعنی به آگاهی رسیدن و بر اساس آن آگاهی عمل کردن ، خرد را نمی شود از کتاب یا از جایی به دست آورد ، خرد اکتسابی نیست . زندگی و معلق بودن در زندگی  ، و زندگی کردن خرد را ایجاد می کند

 

خرد به معنی قدرت حلاجی کردن و تحلیل کردن . نوع نکردن کنجکاوی و داشتن حس وارسی لحظه لحظه در زندگی . خرد خواندن علوم تجربی و انسانی نیست ، اما خود این علوم برگرفته از خرد است

 

خرد مساوی با دانایی و تفکر است

 

خرد بالاترین سطح از آگاهی است ( برای مثال ابتدا چندین داده داریم که مجموع این داده ها تبدیل می شود به اطلاعات و مجموع اطلاعات می شود دانش و خرد سطح بالاتری از دانش است

 

خرد ترکیبی از تمام دانش هاست

 

خرد پشتوانه عملی است که انجام می دهیم . کرداری که ما داریم برگرفته از یک دیدگاه یا همان کردار بالقوه است . هر عملی برگرفته از یک آگاهی و دید است

 

خرد را ادراک نیز معنی کرده اند . یعنی عاملی برای شناخت اطراف مان و یا همان آگاهی . نیرویی که در ما شناور می شود و باعث می شود ما راه درست را پیدا کنیم

 

خردورز یعنی کسی که با خرد ورزیده شده . مانند ورزشکاری که با نرمش و تمرین به آمادگی و ورزیدگی می رسد

 

در زندگی برای رسیدن به اطلاعات چون مار باش اما برای کاربردی کردنش مثل کبوتری بی منظور باش (کنفسیوس)

 

خرد اگر به معنای آگاهی باشد مواقعی است که کارهای ما به خطا می رود . پس خرد می تواند به معنای آگاهی داشتن و نداشتن باشد.

 

درک یک مفهوم فرق می کند با دانستن معنی یک لغت یا اصطلاح ، تمام تلاش در زندگی برای بیشتر لذت بردن و کمتر آسیب رساندن به دیگران است.

 

همانطور که آگاهی دارای سطح است خرد نیز خود دارای سطح است . وقتی در کردار و سطح عمل قرار داریم باید دقت خود را بالا بریم . اشتباهات باعث بالا بردن یک پله دیگر از خرد می گردد

 

خرد مفهوم مثبتی در ادبیات ما دارد ، اما کلماتی مانند کردار ، گفتار ، معنای دو سویه و دو پهلو دارند ،یعنی هم معنای مثبت دارند هم معنای منفی اما خرد معنایی مستقل و یک سو و مثبت دارد

 

خرد و خردورزی یعنی شما می توانید ، مسیر را درست تشخیص دهید و دل به شما می گوید که از کدام مسیرباید بروید خرد رسیدن این دو به یکدیگر است

 

گاهی داده ها به سمت ما می آیند و گاهی ما به سمت داده ها می رویم . این بستگی به ما دارد که دروازه را باز بگذاریم یا نه . اگر دروازه را باز بگذاریم ، داده ها می آیند و جای خود را پیدا می کنند ، این یعنی رسیدن به خرد و خردورزی

 

ما با حلاجی کردن و ارزیابی کردن می توانیم القا کنیم که ما خردمند هستیم اگر زبانا بگوییم که خردمند نیستیم

 

خرد نیازی به دانش ندارد . وقتی به خرد می رسید با یک عملکرد رها به انجام امور می پردازید.

شما لازم است همه دانش ها را کسب کنید و سپس همه را دور بریزید ، آنگاه خرد خود ظهور می کند

 

مثال چند آدم خردورز  : نیچه ، خردورزی بزرگ که در سن ۵۹ سالگی در گذشت . او مفاهیم زیادی از زندگی را فهمیده بود . مانند استادش شوپنهاور که او هم لذت زیادی از زندگی اش نبرد.

مادر ترزا : او یک عشق ورز بود .به مردم هند کمک می کرد و گزارش خود را به واتیکان می داد.

شاید اگر خردورز بود ، با این شان بزرگ ، هیچ وقت پیش پای پاتیکان تعظیم نمی کرد و او را از خود والاتر نمی دید . او اگر عشق ورزی را با خرد ورزی توام می کرد می توانست بهتر باشد .اما در برابر یک خرد ورز و عشق ورز به تمام معنی اوشو . او تمام تاریخ ایران وغرب و شرق را خوانده است و تلفیق با عرفان شرقی خود بدل شده است

 

خرد همان آگاهی احاطه شده بر جهان است . برای رسیدن به خرد نیازی به معلومات نیست . انسان باید مرحله به مرحله هدایت شود و زندگی ما را برای پذیرش یک سری حقایق مستعد می کند

 

نیاییم با معیار های دیگران زندگی کنیم ، بیاییم هر چیز را همانگونه که هست بپذیریم.

 

و جلسه در ساعت ۷:۴۵ به پایان رسید و بنا به روال همیشه دبیر،معرف کتاب و خواننده سخن نغز مشخص شد.

دبیر:سمیه       کتاب:سیاوش   سخن نغز:فروغ

 

نشست های هفتگی: معرفی کتاب هویت – نظم و انضباط – ۱۹ دی ۱۳۸۵

تاریخ نشستموضوعات نشستدبیر نشست
۸۵.۱۰.۱۹معرفی کتاب هویت + بحث : نظم و انضباطساسان

به نام ایزد یکتا

گزارش نشست به تاریخ سه شنبه ۱۹ / ۱۰ /  ۱۳۸۵

موضوع جلسه نظم و انضباط بود و کتاب هویت معرفی شد .همراهان این نشست به ترتیب حضور :

معصومه – سولماز – مینا – سینا – ساسان – حمید – سیاوش – سمیه – شیوا – شبنم – لادن – آرین – شهاب – فروغ – آرزو – بردیا – قاسملو – سعیده – آقای سیدزاده

نشست در ساعت ۱۷:۲۰ با خوانده شدن آیین نشست توسط دبیر (ساسان) و رفتن قاسملو از جمع دوستان آغاز گردید. پس از آن چند تن از دوستان از دبیر درخواست وقت نمودند. سپس شبنم سخنان زیبای خود را به مدت ۱۵  دقیقه برای دوستان خواند.

فرازهایی از این سخنان :

هرچیز به هنگام خود فرا می رسد. هر چیز زاده نیاز خویش است و به عبارتی هیچ نیست جز نیاز تجسم یافته، اما تو خواهی فهمید که جز با شادی بسیار نمی توان اندکی حق اندیشیدن برای خود خرید. کسی که خود را خوشبخت می داند و اندیشمند نیز هست به راستی نیرومند نامیده خواهد شد. بدبختی هرکسی ناشی از آن است که همیشه اوست که می نگرد آنچه را می بیند به خود وابسته می کند. اهمیت هر چیز نه به خاطر ما بلکه به خاطر خوداوست . کاش چشم تو همان چیزی باشد که به آن می نگری. بیاموز که گاه منحصرا در لحظه استقرار یابی .آری بی شک تیره و تار بود جوانی من، پشیمانم از آن. نه نمک زمین را می چشیدم و نه نمک دریای پهناور شور را.خود را نمک زمین می پنداشتم و بیم داشتم که طعم خویش را از دست بدهم. نمک دریا هرگز طعم خود را از دست نمی دهد اما لبان من برای احساس آن دیگر پیر شده است. آه! چرا هوای دریا را هنگامی که روحم تشنه آن بود استنشاق نکردم. ای دوست شادی خود را آن گاه که جانت به رویش لبخند می زند سیراب گردان. زیرا بعدها خواهی اندیشید و خواهی گفت میوه ها در دسترس بودند. شاخه ها در زیر بارشان خم می شدند و می فرسودند و زمان به نومیدیسپرده شد. آه جوانی آدمی تنها کوته زمانی از آن برخوردار است و باقی عمر با یاد آن خوش است. آبی که می گذرد و بی گمان هنوز می تواند دشتهای بسیاری را سیراب کند و لبان بسیاری عطش خود را بدان فرو مینشانند. اما من از آنچه می توانم دریابم جز خنکی گذرایش برای من چه در بر دارد که آن هم به محض پایان یافتن لبانم را میسوزاند.ای جلوه های لذت من! شما نیز همچون آب گذرا خواهید بود. ای کاش اگر آب در اینجا تازه می شود طراوتش پایدار باشد. ای طراوت خشکی ناپذیر رودخانه ها! ای فوران بی پایان جویباران! شما اندک آب گرد آمده در جوی نیستید که چندی پیش دستانم را در آن فرو بردم، آبی که چون طراوت خود را از دست داد به دور ریخته می شود. ای آب جوی، تو همچون خرد آدمیانی و ای خرد آدمیان، تو از طراوت خشکی ناپذیر رودخانه ها بی بهره ای! …

سپس ساعت ۱۷:۳۵ شیوا به مدت ۱۵ دقیقه به معرفی کتاب
پرداخت .

نام کتاب : هویت
نویسنده : میلان کوندرا
مترجم : پرویز همایون پور
انتشارات : نشر گفتار

از مقدمه مترجم :
در رمان هویت وضع و موقع انسان معاصر به زیر ذره بین گذاشته می شود و سرگشتگی التهاب جان و روان او به نمایش در می آید.شخصیتهای رمان از چگونگی تحول جهان خرسند نیستند، مشارکت در قیل و قال “ این آشفته بازار بی ارزش ” را بر نمی تابند، و “ بلاهت درمان ناپذیرش ” را جدی نمی گیرند. افکار و احساسات شانتال و ژان مارک خواننده را به هیجان می آورد و ذهن او رابه افقهای دوردست تفکر و تخیل کشاند. آنان با حسرت به ارزشهای متعالی از دست رفته می اندیشند، درباره ی موقعیت کنونی زندگی بشر گفت و گو می کنند، و برای نجات خویش به عشق پناه می برند.میلان کوندرا دوست دارد که رمانهایش همچون سمفونی باشند و درون مایه های وجودی انسان را به ترنم درآورند. بهترین رمانهایاو را می توان سمفونی هستی نامید و زیبایی و بی کرانگی هنر رمان را در آثار او ستود. چه خوب بود اگر می توانستیم خود را در فضای رمان رها سازیم؛ فضایی آزاد، شفاف، آکنده از تخیل و خلاقیت، سرشار از صدها حقیقت نسبی متضاد و ناهمگون. و چه خوب بود اگر می توانستیم جهان رمان را به راستی کشف کنیم.

پس از معرفی کتاب دوستانی که درخواست وقت نموده بودند به ترتیب:
حمید در مورد کلوپ و باشگاه کتابخانه، سیاوش در مورد برنامه جمعه (صعود فنی به قله کلک چال)، لادن در مورد چاپ کتاب خود، سخنانی ایراد نمودند.  همچنین شبنم به خاطر مسافرتی که در پیش داشت و از اینکه مدتی امکان همراهی گروه را ندارد به طور موقت با دوستان وداع نمود.سپس سینا به نمایندگی از گروه از بهترین این ماه که شیوا بود با دادن هدیه ای به رسم یادبود تجلیل نمود.

ساعت ۱۸:۰۰ به زمان موعود یعنی وقت پذیرایی رسیدیم که البته ناگفته نماند که تولد سمیه نیز مقارن با جلسه امروز بود.

در ساعت ۱۸:۳۰ همزمان با اضافه شدن آقای سیدزاده به جمع و با قرائت آیین گفت و شنود توسط دبیر , گفت و شنود با موضوعی از سلسله موضوعات پیشنهادی موسی تقی زاده ی کبیر ” نظم و انضباط ”  آغاز گردید .

و اینک فرازهایی از این گفت و شنود

– بعد از دو مورد گذشته ی شناخت خویشتن خویش و گذر از جهل به دانایی به نظم و انضباط می رسیم.
– نظم و انضباط درونی با نظم و انضباط بیرونی هم جهت است.
– تمام پدیده ها میل به بی نظمی دارند.
– نظم و انضباط مهار درونی زدن به یک سری از خواسته ها و تمایلات است.
– نظم یعنی هرچیزی در جای خودش باشدو یعنی یکی شدن با هستی.
– احساس نیاز به نظم نسبی است و هر نظم ما باید با نظم بیرونی مطابقت داشته باشد.
– نظم همان قانون است.
– یعنی انجام دادن کارها در جا و مکان خودش.
– به قول استفان کاوی نویسنده ی کتاب هفت عادت موثر مردمان موثر : باور داشتن به عامل بودن.
– نظم و قانون بر اساس نیاز شکل می گیرد.
– خلاقیت و حوادث نظم جدیدی را تعریف می کنند.
– چارچوبها و قوانین در جاهایی خلاقیت را می کشند.
– همچنان که نظم لازمه زندگی است جاهایی هم به بی نظمی در زندگی نیاز است.
– تقلید از نظم حاضر به عهده ی افراد خاصی است و برای تغییر نیاز به شناخت داریم.

نشست این هفته در ساعت ۱۹:۳۰ خاتمه پذیرفت .
لازم به ذکر است که همراهان : سیاوش , آرزو , و شیوا مسئولیت دبیری , معرفی کتاب , و ارائه ی سخنان
زیبا در نشست هفته آینده را به عهده گرفتند .

در زمانی که وفا قصه ی برف به تابستان است
و صداقت گل نایاب
به چه کس باید گفت :
با تو انسانم و
خوشبخت ترین …

ساسان

 

نشست های هفتگی: گذر از جهل به سوی دانایی- ۱۲ دی ۱۳۸۵

تاریخ نشستموضوعات نشستدبیر نشست
۱۲ دی ۱۳۸۵گذر از جهل به سوی داناییحمید

گزارش نشست ۱۲/۱۰/۸۵ موضوع : گذر از جهل به سوی دانایی دبیر : حمید نشست این هفته نیک اندیشان با حضور : قاسملو، سعید ، آرزو ، شیوا ، سولماز ، سعیده ، حمید ، سمیه ، ساسان ،،شهرام ، بردیا ، شبنم و فروغ آغاز شد که سینا هم بعد از شروع جلسه به همراهان پیوست

 قبل از رسمی شدن نشست قاسملو از همراهان جدا شد

 ابتدا بردیا از طرف پویا( جانشین مسوول گروه ) از همراهانی که آمدن یا نیامدن خود را از قبل اطلاع داده بودند تشکر کرد

 سپس حمید به عنوان دبیر جلسه آیین نشست را برای همراهان بیان کرد و پس از آن سیاوش که مسوولیت معرفی کتاب را بر عهده گرفته بود کتاب مسیحا ، نوشته جبران خلیل جبران – ترجمه مسیحا برزگر- را برای همراهان معرفی کرد . این کتاب شامل چندین داستان کوتاه درباره عیسی مسیح است که جبران خلیل جبران آن را از زبان آدمهای مختلف بازگو کرده است. در اینجا قسمتهایی از کتاب را با هم می خوانیم :

شما از من درباره ی ِ معجزات عیسای ناصری پرسش می کنید ! می گویند او کور را بینا کرد و افلیج را واداشت تا گام بردارد . می گویند او دیو را از درون ِ آدم های مجنون بیرون می کرد . ممکن است کوری همان اندیشه ی ِ تیره و تار باشد . این کوری را می توان با روشن کردن ِ چراغ ِ اندیشه ای تابناک ، به بینایی تبدیل کرد. شاید فلج بودن ، همان رخوت و کاهلی باشد . این بیماری را می توان با دمیدن روحی و نیرویی تازه شفا داد . شاید دیوهای درون ِ ما ، بی قراری و اضطراب ِ ما باشد . این دیوها را می توان با آرامش بیرون راند . می گویند او مرده را زنده کرده است . اگر به من بگویید که مرگ چیست ، آنگاه به شما خواهم گفت که زنده کردن یعنی چه . در مزرعه به تماشای بلوط ایستاده ام ؛ چیزی که بی فایده به نظر می رسد. در بهار همان بلوط را دیده ام که چگونه در خاک ریشه دوانده و شاخ و برگش را در آسمان گسترده است . این معجزه هزاران بار ، هنگام خواب ِ خزان و بیداری ِ بهاران اتفاق می افتد . اما چرا این معجزه در دل ِ انسانها اتفاق نمی افتد ؟ آیا فصل ها نمی توانند به دل انسان نفوذ کنند ؟ اگر خداوند به بذرها چنان نیرویی داده است که بتواند بذرهای مرده را در آغوش بگیرد و زنده کند ، چرا این نیرو را به دل ِ انسان نداده باشد که با در آغوش گرفتن ِ دل های مرده ی ِ دیگران ، آن ها را زنده کند ؟ من درباره ی ِ این معجزات سخن گفتم اما دوست دارم درباره ی ِ معجزه ی ِ بزرگتر او نیز سخن بگویم . معجزه ی بزرگتر ِ او ، زندگی ِ خود ِ او بود . او بود که مس ِ وجود مرا به طلا مبدل کرد . او به من یاد داد به کسانی عشق بورزم که از من متنفّر بودند

 سپس سعید که مسوولیت سخن نغز این هفته را به عهده گرفته بود ، چهار شعر از احمد شاملو خواند . ترانه بزرگترین آرزو ، ترانه تاریک ، ابراهیم در آتش و شبانه ۶ چهار شعر برگزیده سعید بودند که محور اصلی همه آن ها انسان و کرامت او بود .

 قطعاتی از این شعرها را با هم مرور می کنیم :

 بر زمینه سربی صبح

سوار خاموش ایستاده است

 و یال بلند اسبش در باد پریشان می شود

خدایا ، خدایا سواران نباید ایستاده باشند هنگامی که حادثه اخطار می شود .

کنار پرچین سوخته دختر خاموش ایستاده است

و دامن نازکش در باد تکان می خورد

 خدایا ، خدایا دختران نباید خاموش باشند هنگامی که مردان نومید و خسته پیر می شوند .

****

در آوار خونین گرگ و میش دیگر گونه مردی آنک

که خاک را سبز می خواست و عشق را شایسته ی ِ زیباترین ِ زنان

که اینش به نظر هدیتی نه چنان کم بها بود که خاک و سنگ را بشاید

 آیا نه

 یکی نه بسنده بود که سرنوشت مرا بسازد

 من تنها فریاد زدم

 نه

من از فرو رفتن تن زدم

 صدایی بودم من

 شکلی میان اشکال

و معنایی یافتم

من بودم و شدم

نه زانگونه که غنچه ای ، گلی

یا ریشه ای که جوانه ای

 یا یکی دانه که جنگلی

 راست بدان گونه که عامی مردی ، شهیدی

تا آسمان بر او نماز بَرَد .

من بینوا بندگکی سربه راه نبودم و راه بهشت مینوی ِ من بز رو ِ طوع و خاکساری نبود .

مرا دیگرگونه خدایی می بایست شایسته آفرینه ای که نواله ی ِ ناگزیر را گردن کج نمی کند

 و خدایی دیگر گونه آفریدم .

*****

  بعد از خواندن شعرها همراهانی که درخواست وقت کرده بودند صحبتهای خود را مطرح کردند :

 بردیا ( مدیر باشگاه نشریه ) و شیوا ( معاون باشگاه نشریه) در مورد باشگاه نشریه صحبت کردند و یک نسخه از شماره ۱ و ۲ نشریه را به هر یک از همراهان دادند . سیاوش و سعید در مورد نحوه انتقاد کردن از دیگر همراهان صحبت کردند و متذکر شدند که انتقادات خود را به همان شخص مورد نظر بگوییم . شبنم هم از مسوول گروه ( سینا ) بخاطر پیشنهاد درباره خواندن آیین های نشست و گفت و شنود بصورت حفظی تشکر کرد . در این زمان سولماز و سعیده از همراهان جدا شدند

 و پس از رفتن آنها در زمان پذیرایی به مناسبت تولد حمید جشن کوچکی برگزار شد و سینا کتاب انسان در جستجوی معنا و نقدی بر ماهی سیاه کوچولو را از طرف گروه به حمید هدیه داد و دوستان در زمان خوردن کیک تولد کتاب را به یادگار با نوشته های زیبایشان زینت بخشیدند . همچنین با دوربینی که سمیه آورده بود چند عکس به یادگار گرفته شد . البته باید از بازیگوشی های ساسان موقع قرار دادن شمع ها در کیک و عکس گرفتن یاد کرد که فضای شاد گروه را شادتر کرد

سپس حمید یادگاریهایی را که همراهان در کتاب نوشته بودند خواند و این قسمت برنامه هم تمام شد

 سپس سینا یکی از بند های آیین نامه گروه نیک اندیشان را برای همراهان خواند

و با خواندن آیین گفت و شنود بحث این هفته آغاز شد . بحث این هفته ، گذر از جهل به سوی دانایی بود . ابتدا بردیا که این موضوع را پیشنهاد کرده بود مقدمه ای را خواند

 شناخت خویشتن خویش ، گذر از جهل به سوی دانایی ، همراه با رعایت نظم و انضباط در تفکر و رفتار انسانی ، به نیروی خرد و خرد ورزی ، نقد و نقادی توآم ، آزادگی و عشق آفرینی ، سرانجام رهایی از هرگونه سلطه پذیری

در اوایل بحث شبنم از همراهان جدا شد . همچنین در اوسط بحث گذر از جهل به سوی دانایی شهرزاد به جمع همراهان اضافه شد

: و اینک بخشهایی از نظرات همراهان

* ما وسیله هایی هستیم برای اینکه جهل کیهان را به دانایی تبدیل کنیم .

 ما هستیم که ظلم را می پذیریم .و اگر ما آن را نپذیریم کسی نمی تواند آن را به ما تحمیل کند  *

عاشق بودن انسان را تحت تسلط در می آورد و کسی که عاشق می شود نوعی وابستگی پیدا می کند که می تواند زیان بار باشد

* تعصب انسانها یکی از موانع رسیدن به آگاهی و دانایی است

 همه تلاشها برای این است که کمتر به یکدیگر آسیب بزنیم ، برای این منظور لازم است که دانایی را با ارزش ها نسنجیم

 نادانی ، مستمر است اما جهل در لحظه است و به همین خاطر خطر نادانی از جهل بیشتر است

 باید توجه داشته باشیم که آگاهی ها را خودمان برای خودمان بسازیم یعنی باید آن ها را از فیلتر خودمان رد کنیم و از این طریق به آگاهی برسیم . به عبارتی ، طرح ساخت آگاهی ما باید بوسیله خودمان انجام شود

* یکی از انگیزه های دانایی گریز از سلطه پذیری است

 چیزی که در حال حاضر در جامعه ما رواج دارد این است که هر چقدر کمتر بدانیم راحت تر زندگی خواهیم کرد . این قضیه را چطور می توان توجیه کرد ؟

 یکی از راههای عملی می توند آموزش دادن به درصد بالایی از جامعه که در مقابل نادانی منفعل برخورد می کنند باشد . ما باید دانسته های خود را با این افراد تقسیم کنیم

 علت اینکه عده ای از دانستن گریزانند این است که دانسته ها – داده ها – ی خود را درک نکرده اند ، اگر انسان دانسته های خود را درک کند می تواند به آرامش برسد

* ما باید ذهن پویایی داشته باشیم تا بیشتر به زنده بودنمان پی ببریم

 یکی از موانع آگاهی جمله خانمها مقدمند می باشد . در جامعه امروز ما در حال پذیرفتن برابری زن و مرد هستیم

یکی دیگر از راههای عملی این است که برای خود سوال طرح کنیم و دیگران را نیز وادار کنیم که فکر کنند

 یکی از روشهای عملی برای برخورد با نادانی : نرفتن به مجلس ختم و تسلیت نگفتن به فردی است که عزادار است . در عوض سعی می کنم مدتی بعد به نحو دیگری او را تسلی دهم – مثلا با هدیه دادن کتابی درباره مرگ

  ما بسیاری از سنتهای خود را فراموش کرده ایم . همین که با فرد عزادار گریه می کنیم یا به او تسلیت می گوییم به او می فهمانیم که تنها نیست و ما همیشه به یادش هستیم

 دانایی فقط استفاده از نیروی عقل نیست بلکه باید احساساتمان را هم آگاهانه کنیم

 نادانی در ندانستن نیست بلکه در مطلق کردن ندانستن است

 جهل یعنی تاریکی و دانایی یعنی روشنی

 با نظر موافق اکثریت همراهان، دو بار وقت ِ نشست تمدید شد و در نهایت این نشست در ساعت ۸ به پایان رسید

 برنامه هفته آینده

 دبیر : ساسان

 سخن نغز : شبنم

 معرفی کتاب : شیوا

*** روز و روزگار به کامتان

 حمید .ع

 

نشست های هفتگی: کتاب آیا تو آن گمشده ام هستی- خدا – ۲۸ آذر ۱۳۸۵

تاریخ نشستموضوعات نشستدبیر نشست
سه شنبه ۲۸ آذر ۱۳۸۵معرفی کتاب آیا تو آن گمشده ام هستی – ادامه بحث خدااعظم
بنام زیبا

نشست هفتگی گروه نیک اندیشان در یک روز نسبتا سرد پاییزی در تاریخ ۲۸/۹/۸۵ با حضور همراهان به ترتیب حضور مینا- شبنم – سمیه – حمید – سینا – اعظم – ساسان – سیاوش – شیوا – سارا – مریم – فاطمه – شیوا و ناصر در محل نشست قبلی برگزار شد .

جلسه با معرفی کتاب آیا تو همان گم شده ام هستی و ادامه بحث خدا انجام شد.

نشست در ساعت ۳۶/۵ دقیقه رسمیت یافت و سپس آیین نشست نوسط دبیر جلسه خوانده شد پس از آن همراهان به ترتیب سینا – شبنم – سارا و مینا از دبیر وقت خواستند تا در مورد مسائلی که به نظرشان در بهبود جلسه کمک می کند صحبت کنند.

 

در ساعت ۳۸/۵دقیقه سخن زیبا توسط سیاوش خوانده شد که چکیده ای از آن را مرور می کنیم .

 

– هرگز نباخته ای مادام که از شکست خود چیزی آموخته باشی   (زیگ زیگلر)

– از دیروز بیاموز ، برای امروز زندگی کن و به فردا امید داشته باش   ( آلبرت انیشتن )

– گوش کردن را یاد بگیرید ، فرصت ها گاه با صدای آهسته در می زنند.

– چرخ های زنگ زده و سنگین زندگی با دست های نامرئی امید می چرخند.   ( دکتر ناصر الدین صاحب الزمان)

– هر آنچه زیباست همیشه خوب نیست اما هر چه خوب است همیشه زیباست.

– هنگام ازدواج بیشتر با گوشها مشورت کن نه با چشمهایت   ( مثل آلمانی )

– عادت کنید در زندگی به هیچ چیز عادت نکنید.         (جرج برنارد شو)

– وقتی عدم اعتماد شروع می شود صمیمیت از بین می رود     ( الکساندر پوشکین )

– دوست بدارید لیکن عشق را به زنجیر بدل نکنید   ( جبران خلیل جبران )

– مردان بزرگ همچون شهابها هستند که می سوزند و جهانی را از نور خود روشن می کنند.   ( ناپلئون بناپارت)

– بردباری در هنگام خشم مشکل ترین ولی با ارزش ترین کارها می باشد.   (سقراط)

 

بعد از شنیدن سخنان بسیار زیبا از سیاوش ، شبنم از وقت خود در رابطه با هنر گوش کردن صحبت کرد و اینکه چقدر زیباست که هنر گوش کردنمان را تقویت کنیم .

 

شیوا از زمان درخواستی اش در رابطه با گاهنامه صحبت کرد و اینکه همراهان می توانند اطلاعات وابسته به آن را از ایشان بگیرند.

 

حمید در نیمه های جلسه به دلیل به وجود آمدن کار ضروری برای ایشان جلسه را با عذر خواهی از همراهان ترک کردند .

معرفی کتاب آیا تو آن گمشده ام هستی

سپس در زمان در نظر گرفته شده برای بخش معرفی کتاب اعظم به معرفی کتاب ” آیا تو آن گمشده ام هستی ” اثر “باربارا دی آنجلیس ” و ترجمه “هادی ابراهیمی ” پرداخت .

نویسنده  کتاب آیا تو آن گمشده ام هستی یک روانشناس آمریکائی است که نتیجه سالها تجربیات و برگزاری سمینارهای متعدد را در بسیاری از کشورهای دنیا در این کتاب جمع آوری کرده است و در ارتباط با روشهای انتخاب صحیح همسر با جزئیات بسیار در خور توجهی صحبت می کند.

 

این نویسنده با دید ریزبینانه ای روابط مرد و زن را بررسی می کند و در سر فصلهای مختلف  کتاب آیا تو آن گمشده ام هستی موردهای زیر را که به شکل تیتر وار و خلاصه آورده می شود بحث می کند.

 

– عاشق شدن به دلایل نادرست

– شش اشتباه بزرگ که در ابندای روابط مرتکب می شویم

– دوری از فرد نامناسب و چگونگی شناخت آن

– نقطه ضعف های مهلک

– آیا اصولا آمادگی وارد شدن به یک رابطه را دارید یا نه ؟

– آیا آماده عشق هستید؟

و…….

کتاب آیا تو آن گمشده ام هستی برای هر فصل با ارائه تستهایی بسیار ظریف فرد را در شناخت خود کمک می کند و در پایان کتاب دید شخصی فرد را نسبت به خود برای وارد شدن به یک انتخاب صحیح و انتخاب همسر مناسب بالا می برد .

 

بعد از معرفی کتاب آیا تو آن گمشده ام هستی ، سینا از وقت خود در رابطه با صحبت در خصوص حضور به موقع همراهان از جلسه بعد رآس ساعت ۱۵/۵ دقیقه و شروع رسمی نشست در این ساعت استفاده کرد و با رای گیری از دوستان موافقت کلی اعلام گردید تا بتوانیم نظم را در کنار هم بودن تمرین کنیم .

 

در نیمه های جلسه یکی از همراهان به نام ناصر به جمع ما پیوستند که از حضور آنها همه دوستان خرسند شدند ایشان با اینکه سن بالاتری نسبت به دیگر دوستان داشتند با شور و اشتیاق نشست را همراهی کردند ودر کنار هم ازصحبتهای یکدیگر استفاده کردیم .

 

در ادامه وقتی را برای پذیرایی از خود و گپ دوستانه داشتیم و دوستان در این فرصت سعی در محکم کردن رابطه دوستی یکدیگر داشتند.

در ساعت ۵۶/۶ دقیقه آیین گفت و شنود توسط دبیر خوانده شد و بحث این نشست که در رابطه با خدا بود بنابر تمایل دوستان از نشست گذشته ادامه یافت تا بیشر در رابطه با این لطیف و بی همتا صحبت کنیم و نظر یکدیگررا بشنویم .

 

خلاصه ای از دیدگاه دوستان به شرح زیر می باشد.

خدا همیشه مشاهده کننده است ، ما خلق کننده هستیم . هر یک از ما لحظه به لحظه در حال خلق کردن هستیم ،خدا نظاره گر خلق کردن ماست مثال این مانند این است که والد بچه ها را به پارک می برد و آنجا هر کدام از بچه ها مشغول بازیی می شود و والد نظاره گر آنها می نشیند و اگر مشکلی پیش آید جلو می رود و کمک می کند.

 

خدا یک احساس ،یک نیروی خاص است که هیچ جسم و ماهیتی نمی پذیرد .

 

چرا می خواهیم به خدا پر و بال دهیم ،خدای ورای اینهاست

 

نیایش بزرگترین نیرویی است که انسان می تواند از آن بهره برداری کند –بحث بر سر اعتقادها نیست ، بحث بر روی عملکردهای ماست .تو بی اعتقاد باش اما مثبت عمل کن

 

ما بنده خدائیم ،زندگی مثل صحفه تئاتر است که ما بازی می کنیم و می توانیم بیافرینیم .

 

خدا نیز در حال تغییر و تحول است مثل انسانها که در طول زمان تکامل یافته اند و دچار تغییر و تحول بوده اند تا به اینجا (انسانهای هوشمند ) رسیده اند.

 

خدا بهترین و والاترین توصیف است از وجودی بی همتا

 

خدا همیشه هست حالا هر کس او را به شکلی می بیند و لمس میکند یکی مثل آن چوپان در داستان حضرت موسی زیر پای خدا گلیمی پهن می کند و پایش می مالد و دستانش را می بوسد و دیگری خدا را جور دیگری می بیند

در پایان جلسه سارا راجع به برنامه شب یلدا که در رستوران سنتی پارک جمشیدیه برای کنار هم بودن در این شب بلند و به یاد ماندنی با دوستان دیگر ترتیب داده بودند صحبت کرد و دوستان را به همراهی در این شب دعوت کرد .

 

جلسه راس ساعت ۳۷/۷ دقیقه خاتمه یافت و از این نشست مثل نشستهای گذشته درسهای جدیدی گرفتیم .

 

برنامه نشست آینده گروه به این ترتیب برنامه ریزی گردید.

 

دبیر : بردیا

کتاب : شیوا

سخن زیبا : فاطمه

 

در پایان به عنوان دبیر نشست آن جلسه از همه دوستان که همراهی کردند متشکرم .

 

شاد شاد شاد باشید. (-:

نشست های هفتگی: موضوع : خدا – معرفی کتاب : اندوه ماه- ۲۱ آذر ۱۳۸۵

تاریخ نشستموضوعات نشستدبیر نشست
۲۱ آذر ۱۳۸۵موضوع : خدا – معرفی کتاب : اندوه ماهمینا
بنام تنها پناه آشفتگان دیارسرنوشت

 

در این سه شنبه سرد پاییزی ، دوستان با حضور گرم خود جمع ما را آراستند و علی رغم فقدان فضایی فراخور حال و هوای این جمع ، شور وشوق وافر عزیزان برای گوش جان سپردن به ” موضوع خدا ” از دیده کس پنهان نماند.

 

شبنم ، مینا ، سینا ، شیوا ، مصطفی ، آرزو، بردیا ، فاطمه ، ساسان ، بردیا ، سیاوش ، پویا ، شهرام ، الهام ، مهرناز ، همرهان این بزم دوستانه بودند.

 

در آغاز (۵:۳۵) شیوا سخنان زیبایی برایمان خواند:

 

در هر صحنه،دو جفت جای پا روی شن دیدم .

یکی متعلق به من و دیگری متعلق به خدا.

وقتی آخرین صحنه در مقابلم برق زد،

به پشت سر و به جای پاهای

روی شن نگاه کردم .

متوجه شدم که چندین بار در طول

مسیر زندگیم ،

فقط یک جفت جای پا روی شن بوده است.

همچنین متوجه شدم که این در سختترین

و غمگین ترین دوران زندگیم بوده است.

این واقعا” برایم ناراحت کننده بود

و درباره اش از خدا سوال کردم :

خدایا تو گفتی اگر بدنبال تو بیایم ،

در تمام راه با من خواهی بود .

ولی دیدم که در سختترین دوران زندگیم ،

فقط یک جفت جای پا وجود داشت.

نمی فهمم چرا هنگا می که بیش از هر وقت دیگر

به تو نیاز داشتم ، مرا تنها گذاشتی .

خدا پاسخ داد بنده بسیار عزیزم ،

من در کنارت هستم

و هرگز تنهایت نخواهم گذاشت.

اگر در آزمونها و رنجها ،فقط

یک جفت جای پا دیدی ،

زمانی بود که تو را در آغوشم حمل می کرد.

………………………………………………….

 

و در پایان این جملات لطیف و با معنا ، شیوا بار دیگر به معرفی کتاب اندوه ماه ، به قلم آرش حجازی پرداخت :

 

آرش حجازی متولد سال ۱۳۴۹ ، روزنامه نگار ، نویسنده ، مترجم ، پزشک ، سردبیر ماهنامه فرهنگی هنری جشن کتاب و مدیر عامل انتشارات کاروان.

برگزیده ای از این کتاب :

 

رویش را به من کرد و پرسید : به چه فکر می کنی ؟

– همیشه به من احترام گذاشته اند و از من کمک خواسته اند

– اما هیچوقت دوستی نداشته ای إ

– به من تکیه کرده اند اما هرگز کسی را نداشته ام تا به او تکیه کنم . با لذت بار غم دیگران را کشیده ام ، اما هرگز کسی بار من را بر نداشته     است. در شادی دیگران شریک بوده ام ، اما هرگز نتوانسته ام شادی خودم را برای کسی بگویم إ

– دلیلی ندارد که کسی بار تو را حس کند. زندگی تو در همین تنهایی توست إ تو خودت هم بار کسی را نکشیده ای . آن چیزی که برداشته ای فقط و

فقط بار خودت بوده است ……

همین إ با اندوه گفتم : آ رزوی من یکتایی بود نه تنهایی……

گفت یکتایی با تنهایی یکی است.

……………………………..

 

از رها کردن آزادی ام که با آن همه ز جر بدست آورده بودم،می ترسیدم . نمی توانستم بگویم آزادی چیست، اما اسارت را می شناختم . سالها در نظامی احمقانه اسیر بودم . نظام ثبوت حماقت بشر إ آزادی عمیقترین نیاز هر موجود زنده است و ما گاهی به اندک جانوران اسیر در باغ وحش می نگریستیم و برایشان دل می سوزاندیم در حالی که اسارت نوع ما بسیار گسترده تر از آن جانوران بود.

اسارت بشر میلی نهفته در درون اوست ، در کنار عشقی که به آزادی دارد. از پادشاه و وزیر و وکیل گرفته تا نوکر دست به سینه، اسیرند و در اسارتشان زندانیان و بردگان را بدبخت و فرو ریخته می دانند ،اما نمی دانند که بردگان از آنها آزادترند ، چرا که دست کم به آ زادی می اندیشند.

خوشا به حال کسی که می داند اسیر است . آنها که گمان می برند آزادند ، بدبختند . خوشا به حال آنانکه برای آزادی ، هدف آنچنان دور و دست نیافتنی می میرند و نرسیدن به آن ، وجود نداشتنش را حس نمی کنند.

……………………………

 

انسان در آغاز مرگ را نمی شناخت.این بود که تمامی توان و اندیشه اش را برای جستجوی راه گریز از مرگ ، راه زندگی بی پایان ، بکارگرفت . مرگ واداشتش که چنین ساز و برگی بسازد و تمدنی شکل دهد. او بود که شهوت زادن را در دل نهاد. او جنگیدن برای ماندن را به انسان آموخت. فیلسوفان آمدند و به نامها و راههای گوناگون ، زندگی بدون مرگ را نوید دادند . بی خبر از ادنکه او در درون آ نها بود و راهی برای گریز از درون نبود . نمی دانستم اگر انسان راز بی مرگی را دریابد ، چه انگیزه دیگری برای زیستن خواهد داشت.

از مرگ گریزی نبود ، در درون انسان بود و انسان از خود آغاز میکند. بسوی خود باز می گردد و مرگ تنها یک پله بود ، نه یک فرمانروا و او همه نبود ، میان خود آ غازین و واپسین یک نقطه نبود که دایره های بزرگ بود به نام زندگی……..

انسان بایست آ زاد میشد حتی از اندیشه خود ، می بایست آ گاهانه گام برمی داشت حتد بسوی تاریکی . بایست می رفت حتی به سوی مرگ….

می دانستم که مرگ چنان نیرومند نیست که انسان را تکامل دهد اما چیزی نمی یافتم که جایگزینش کنم . تنها آنگاه که انسان چیزی می یافت که جدا از مرگ تکاملش دهد ، از قیود تاریخی او رها میشد و تنها آنگاه می توانست ، پله واپسین را بسوی خود بپیماید.

………………………….

سپس مطالبی راجب به وظایف شورا ، توسط پویا خوانده شد . و آنگاه به همراه انجام سفارشات نوشیدنی ، مجالی برای گفتگوهای دوستانه فراهم شد.

در شروع بحث درباره موضوع خدا ، سکوتی بناگاه بر همه مستولی شد ، سکوتی که دنیایی حرف با خود داشت:

 

از کجا آغاز کنم ………

 

خدا بهترین و والاترین توصیف از وجودی است بی همتا .

والاترین مفهوم از زندگی ، والاترین مفهوم از عشق……

که این توصیف بیش از این در توان واژه ها نبود.

و ای کاش این توقع را نیز از واژه ها نمی داشتیم.

و ای کاش که او را توصیف نمی کردی .

و ای کاش ، تو هم اکنون می شنیدی فغان واژه ها را …..

——————

خدا مهربانترین و لطیف ترین موجودی است که که در موردش صحبت می کنیم خدایی که از دوران طفولیت به ما معرفی شده ، خدایی مظهر قدرت و ترس است.

—————–

 

ما هیچ تعریفی از خدا نداریم . از امام صادق: تا بحال این اتفاق برایت افتاده است ، سوار بر کشتی در دریا در حال غرق شدن باشی ؟ در لحظه غرق شدن ، در اعماق دلت امیدی داری . آن امید خداست.

—————-

 

در وجود هر شخص بخشی هست که می خواهد به سمت تعالی برود ، این بخش اگر این فرصت را داشته باشد و پیشرفت کند به یک آ گاهی بسیار بالا مبرسد که به تمام موجودیتهای هستی احاطه دارد . وآن به معنایی، خود آگاه شده است که من آنرا خدا می نامم.

—————–

خدا نیروی عظیم و لطیفی است که بر همه ما احاطه دارد. ما با خدا در مجموعه ای پیوسته در حال حرکتیم و می خواهیم به وحدت برسیم. ما جزء مجموعه ای هستیم که اگر در مسیر درست نرویم ، آسیب را به مجموعه وارد میکنیم . من جزئی از خدا هستم و خدا را در وجودم احساس می کنم ، پس می توانم خدا باشم.

 

—————–

میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست         تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

 

——————

 

خدا از ریشه کلمه خواه می آید که قبل از کلمه خدا تلفظ می شده و از خود می آید و معنی خود آینده و آگاه شده دارد و این کلمه بعدها ازحالت نوشته در آمده و تبدیل به آوا شده و به شکل خدا تلفظ می شود . خدا چیزی جز ، بخشهایی که در درون ما هست ، نیست.

——————

 

رب به معنای پروراننده (کسی که پرورش میدهد) ، به عنوان مثال تبدیل بالقوه به بالفعل ، تبدیل یک چیز خام به پخته ،سکون به حرکت می باشد. بشر با توجه به خلاقیت و احساسات درونیش ونیز درکی که از دنیای پیرامونش داشته ، همیشه سعی در خلق معبود و معبودانی برای خویش کرده است . اغلب خدایان روزی متولد می شوند و زایش داشته اند و همگی در خدمت اهداف بی حاصل و خود خواهانه انسانی بودند.

زندگی انسان همانند افتادن در رودی عمیق است ، که تو را از گذشته دور می کند،تا روزی که دوباره از این رود در آیی وباز در آنجایی که بودی ، قرار بگیری . انسانها قبل از آمدنشان به این دنیا حضور داشتند ولی با تغییر مکان فراموش کرده و تمام احساسات انسان در زندگیش که نمی تواند به زبان بیاورد ، بدون شک تناوشاتی از ناخدا گاه اوست ، که از روح او به هستی پیوسته وبا آن پیوند خورده است .

——————

 

تصوری هست که میگوید خدا بالاست وما پایین هستیم . خدا جدا از ما نیست. ما به تعداد آدمها خدا داریم .از نگاه روانشناختی

بخش ناخودآگاه درون ما با بخش خودآگاه در ارتباط است . گاهی نداهایی از بخش ناخودآگاه انسان می آید.

——————–

 

اتم از کوچکترین ذره هستی یعنی کوانتم تشکیل شده است واین هوش مرکزی می باشد که درون هر کوانتم وجود دارد و تشخیص میدهد که باید به چه شکلی در آید و چطور با هم عمل کنند . این هوش مرکزی در یکجا تبدیل به کوه شده است در جای دیگر تبدیل به گیاه و…. و در جای دیگر جمع میشود وبهترین شکل را به خود می گیرد که انسان اشرف مخلوقات است .

پس اگر هر شخص به خود آگاهی برسد ، و خدای خود را بشناسد ، خدای درون هر شخص ، خدای تمام هستی است .

سالها دل طلب جام جم از ما می کرد                وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد

گوهری کزصدف کون ومکان بیرون است             طلب از گمشد گان لب دریا می کرد

———————

 

اهمیت اینست که بدانیم خدایی وجود دارد یا نه . هر کس نظریات مختلفی دارد . سوالی که برای من مطرح است اینست ، که آن هوش مرکزی از چه بوجود آمده است ؟…..

 

———————

 

دنیا خودش هوشمند و پرورنده است و ابعاد متنوعی دارد . همه این ابعاد ، اعم ازبعد ظاهری و باطنی ، درون کیهان وجود دارد . ما قطراتی از اقیانوس هستیم . اقیانوس علی رغم یکپارچگی ، از قطره تشکیل شده است . حال بصورت تجسمهایی در آمده ایم که می توانیم همدیگر را ببینیم . هوشمندترین قطره انسان است که می تواند خدایی کند . می تواند موج ایجاد کند ، از کل انرژی کیهان استفاده کند . اگر این هوشمندی را درک کرده باشد ، دیگر ذهن نیست . چیزی که مانع درک این هوشمندی

شده ذهن انسان است . این مانع همراهی با کیهان است . اگر بتوانیم ذهن را کنار بگذاریم ، با کیهان یکی خواهیم بود.

———————

 

به نقل از دیالوگی در فیلم مارمولک : به تعداد انسانها راه برای رسیدن به خدا هست . حال چه سودی میبریم ما که قطره هستیم ، بخواهیم اقیانوس را بشناسیم. ما همیشه یک فضای خالی را حس می کنیم و برای اینکه باور نکنیم که نادانیم ، جای خالی را با اسمی پر میکنیم . باید در لحظه از فضا استفاده کنیم .

———————-

 

خدا یعنی قانون، قانونی که بر طبق آن تمامی هستی در حال تعادل و حرکتی است . چون هستی بر پایه قانون بنا نهاده شده است ، البته نه قانون جزء . هستی پیوسته هست ، بدین معنا که ابندا وانتهایی ندارد ، ازلی و ابدی است. هر چه از پایین به سمت بالا پیش روی ، به منبع نور نزدیکتر خواهی شد . نوری که وابسته به هیچ نیرویی نیست . وتمام صفات افضل را با خود به همراه دارد . تنها راه پیشروی و قرار گرفتن در منبعی از نور ، جدا شدن از وجود مادی است و دوری گرفتن از هر آنچه که رنگ تعلق به خود دارد . تنها راه صعود انزوا است واین انزوا پس از به جواب رسیدن به جمع ملحق شدن است .

 

————————

(۷:۴۵) با توافق دوستان ، مبنی بر ادامه بحث در نشست آینده ، بحث خا تمه یافت.

و در پایان به نقل از سهراب :

کارما نیست شناسایی راز گل سرخ

کار ما شاید اینست

که در افسون گل سرخ شناور باشیم

 

خدایا ، یاریمان رسان که خود را به  صورت                               باشکوه  ترین  تعبیر ازوالاترین بینشی

که درموردخود داریم متجلی سازیم

نشست های هفتگی: تنهایی – کتاب انسان روح است نه جسد- ۱۴ آذر ۸۵

تاریخ نشستموضوعات نشستدبیر نشست
۸۵.۰۹.۱۴موضوع بحث :تنهایی – کتاب : انسان روح است نه جسدبردیا
 

درود بر هستی(آنچه که هست) و راستی (آنچه که بهتر است باشد)
نشست این هفته با گرد هم آمدن آقایان و خانمها به ترتیب سینا – سیاوش – مینا – بردیا – شیوا – سمیه – ساسان- نیما در ساعت ۵ آغاز گشت و در ساعت ۵:۳۲ دقیقه  به دبیری بردیا رسمیت یافت.علت دیر رسمی شدن این نشست منتظر ماندن برای همراهانی بود که آمدن خود را به آگاهی مدیر باشگاه نشست هفتگی رسانده بودند، بود.

موضوع بحث تنهایی بود و کتاب انسان روح است نه جسد معرفی شد.

توضیح اینکه دبیر اصلی این نشست شهرام بود که امکان نبودن خود در نشست را به آگاهی مدیر باشگاه نشست هفتگی رسانده بود و به همین خاطر بر اساس آیین نامه اگر دبیر نشست با اعلام قبلی در نشست حاضر نشد،  نفر بعد به ترتیب حروف الفبا انتخاب خواهد شد. و مینا چون این مسوولیت را نپذیرفت نفر بعدی که بردیا بود دبیر این نشست گردید.

آیین نشست ساعت ۵:۳۲ برای گروه خوانده شد و همراهان شیوا – مینا – بردیا  و سینا از دبیر برای صحبت درباره موضوعی وقتی خواستند.

سپس بردیا در ۱۰ دقیقه وقت مورد نظر برای خواندن سخن زیبا مطلبی درباره شب چله را برای گروه خواند.

در ۲۰ دقیقه در نظر گرفته شده برای بخش معرفی کتاب، مینا به معرفی کتاب “انسان روح است نه جسد” نوشته “رئوف عبید” برگردان ” کاظم خلخالی” پرداخت. نویسنده این کتاب بر این باور است که انسان فقط روح است و در واکنش به این برخی ها چنین گفته اند که : چرا نمی گویی انسان از روح و بدن تشکیل شده است؟ تا به حقیقت نزدیکتر گردد. اما وی در پاسخ می گوید که حقیقت این است که انسان فقط روح است.و جسد صرفن لباسی برای روح است. آیا برای تشخبص هویت کسی او را با لباسهایش معرفی می کنیم یا خودش؟.

در ادامه مینا کتاب را در بخشهای ۱- چگونگی پیدایش علم روحی جدید۲- تحلیل علمی برای ظواهر برون فکنی روح۳- جهان روح در درون ماده ۴- مبانی ثواب و عقاب بطور عموم به گروه معرفی کرد.

شیوا در ۱ دقیقه وقت درخواستی خویش از گروه نیک اندیشان به خاطر موثر بودن در تغییر روحیاتش به سمتی نیک تر و سازنده تر سپاسگذاری نمود.
مینا در ۲ دقیقه وقت درخواستی خویش از دبیران نشست ها درخواست نمود که در گزارش هایشان، اندیشه های همراهان گروه نیک اندیشان را با همدیگر تلفیق ننمایند و استقلال اندیشه ای خود اندیشه را حفظ نمایند و در این باره امانت داری بیشتر و بهتری از خود نشان دهند. همچنین وی از گروه برای شرکت در یک برنامه کنسرت دعوت نمود.
بردیا در ۱ دقیقه وقت درخواستی خویش برنامه باشگاه “کوه و تفریحات” گروه نیک اندیشان را برای روز جمعه به تاریخ ۸۵.۰۹.۱۷ را به آگاهی همراهان حاظر در نشست رسانید و از آنان برای شرکت در این باره دعوت نمود.

سپس مطابق با برنامه هر هفته بندهایی از آیین نامه گروه نیک اندیشان (تا پایان ماده ۱۳) توسط مدیر باشگاه نشست هفتگی برای حاضران در نشست خوانده شد.
و در ادامه سینا در وقت درخواستی خویش اندکی درباره تاریخچه گروه سخن راند و همچنین برگزار نشدن جشن تولدی برای مینا و ناهشیار بودن همراهان در توجه به همدیگر را یادآور و گوشزد شد.

در ادامه دوستان همدیگر را برای دوستان تازه وارد معرفی کردند و از خود صحبت کردند. در وقت پذیرایی نیز دوستان با سفارش هایشان از خودشان پذیرایی کردند و این گونه هم میزبان بودند و هم مهمان خودشان و صمیمیت و دوستی بین همراهان باز هم بیشتر و بهتر شد.

در ساعت ۶:۵۶ آیین گفت و شنود خوانده شد. و بحث این نشست با موضوع “تنهایی” که بوسیله الهام در بخش بحثهای گروه پیشنهاد شده بود و بالاترین امتیاز را نیز به خود اختصاص داده بود ، آغاز شد. که در زیر اندیشه هایی از این گفت و شنود را باهم مرور می کنیم…

اگر تنها شوم بازهم خدا هست. به تنهایی باوری ندارم. اگر تنها باشیم رشد فکری و روحی نخواهیم داشت و تنهایی را رد می کنم.

برخی زمانها تنهایی لازم است برای اندیشیدن به کرده های خویشتن ولی تنها زندگی کردن انسان درست نیست. کسانی که در تنهایی زندگی می کنند خود را دوست دارند و دیگران را کمتر.

انسان بهتر است با خانواده زندگی کند نه در تنهایی.

من از سال ۷۲ در تهران به تنهایی زندگی می کنم. تنهایی را می توان به تنهایی فیزیکی  و روحی بخش بندی کرد و بستگی به درون دارد. من تنها در خانه، تنها نیستم.

تنهایی هم برای شناخت خویشتن خویش لازم است. من هنگامی احساس تنهایی می کنم که چیزی برای اندیشه کردن یا بخشش نداشته باشم.

من ۵ سال تنها بودم و این موجب شد من مستقل باشم. تنهایی فیزیکی خوب است ولی تنهایی روحی خوب نیست.

انسان ها در تنهایی به حقیقت خودشان می پیوندند و چون می ترسند از آن فرار می کنند. در تنهایی هاست که می توانیم به ریشه های زندگی برسیم.

در تنهایی هاست که انسان فرصت خودسازی را دارد. فرصت روبرو شدن با خودش.
انسان های گوشه گیر و در جستجوی انزوا، افسرده هستند و بر این باورند که کسی آنها را دوست ندارد و به آنها اهمیت نمی دهند انسان پیروز هیچ گاه احساس تنهایی نمی کند. و تنهایی به این معنی به خاطر ترس از فعالیت و زندگی است.

با خواندن شعر “تصور کن” از آقای “جان لنون” به تنهایی اندیشه ای ایشان اشاره شد و اینکه شاید امروز از نگاه اندیشه تنها باشیم ولی با پایداری می توان اندیشه را از تنهایی در آورد حتا اگر آن زمان من تنهای این زمان نباشم ولی دیگر اندیشه ی تنهای این زمان من تنها نخواهد بود و در اکثریت خواهد بود.

به تنهایی ذهنی برای مقتضیات سنی اشاره شد. این تنهایی یعنی اینکه ما یک خلایی یا یک نه هستی را در جایی از ذهنمان احساس می کنیم. دو نفر که باهم بودند و تنها نبودند ولی احساس تنهایی ذهنی می کردند.

تنهایی یک گونه امتحان صبر است.

اندیشه تنها در یک جمع و گروه داریم و همچنین ممکن است یک گروه تنها در یک جامعه داشته باشیم.

تنهایی به خاطر ترس است.

به تنهایی دو گروه انسانی اشاره شد گروهی که گوشه گیر است و افسرده و گروهی دیگر که به خاطر بزرگ بودن اندیشه شان  و ناتوان بودن مردمشان از درک آنها در تنهایی به سر می برند این گروه را برزگ مردان و بزرگ زنان تشکیل می دهند.

اگر کل را ببینیم و برقراری ارتباط را ببینیم احساس تنهایی نمی کنیم.  ولی متاسفانه آن را به گونه ذهنی می پذیریم ولی در عمل برای رفع این تنهایی کرداری نداریم و به آن عمل نمی کنیم. که آن را به کردار درآوریم با همه آن کل یکی می شویم و دیگر تنها نیستیم.

دلا خو کن به تنهایی که از تنها بلا خیزد(مصرع دوم این شعر پس از اینکه از خواننده آن پرسیده شود در اینجا نوشته می شود)
و در پایان شعری از احمد شاملو خوانده شد :

از تنهایی مگریز
به تنهایی مگریز
گه گاه
آن را بجوی و تحمل کن
و به آرامش خاطر
مجالی ده !
برنامه نشست آینده گروه:
دبیر : مینا
کتاب : شیوا
سخن : شیوا

 

در ضمن نشست با رای گیری تا ساعت ۷:۴۵ به مدت ۱۵ دقیقه تمدید شد.

شاگرد و آموزگار هم باشیم و خاکیِ کیهانی