خود رهبری چیست و چه تأثیری بر عملکرد افراد می گذارد؟

خود رهبری چیست و چه تأثیری بر عملکرد افراد می گذارد؟

در دنیای امروز با توجه به پیشرفت هایی که در در حوزه فردی و سازمانی در سطح بسیار گسترده، صورت گرفته است؛ مفاهیمی به وجود آمده اند که شاید از نظر برخی تازگی داشته باشد. مفاهیمی که گاه از توسعه فردی سخن به میان می آورد و گاه پیشرفت ها و موفقیت های سازمانی را یادآوری می کند. در این که توسعه فردی می تواند پایه توسعه و پیشرفت سازمان شود تردیدی نیست. امروزه بسیاری از افراد توانسته اند به این سطح از مهارت و دانش دست یابند . تا جایی که مفاهیم جدید وارد فرهنگ لغت سازمان ها شده است. یکی از این مفاهیم که عمر آن کمتر از چند دهه است، خود رهبری است.

رهبری در یک سازمان یا مجموعه مهم ترین و تأثیر گذارترین عامل در ادامه یافتن حیات و موفقیت آن سازمان و مجموعه را ایفا می نماید. این عامل همچنین موجب رشد، بالندگی و پیشرفت سازمان می شود.

رهبری هنر نفوذ در دیگران و اثرگذاری مثبت بین رهبر و پیرو است.

خودشناسی اصلی است که رهبران به آن پایبندند، این بدان معناست که آنان قبل از شناخت و قضاوت درباره دیگران باید خود و ویژگی های خود را بشناسد. رهبران بر این باورند تا زمانی که خود را به درستی نشناسند نمی توانند دیگران و سازمان را به راه درست رهنمود کنند. این زمانی بود که پژوهشگران مفهوم خودر هبری را برای بهبود عملکرد فردی به کار بردند.

خود رهبری چیست و چه تأثیری بر عملکرد افراد می گذارد؟

خودرهبری چیست؟

بنا به عقیده بسیاری از اندیشمندان خود رهبری فرآیندی است که طی آن فرد خود رهبر به سطحی از آگاهی رسیده که می تواند رفتار  خود را کنترل ، بهبود و توسعه بخشد.

نظریه خودرهبری

نظریه خود رهبری شامل برخی راهبردها و رهنمون ها است که به فرد کمک می کند اثربخشی و عملکرد فردی خود را بهبود بخشد. این امر آنجا اهیمت خود را نمایان می کند که با توجه به تغییر و تحولات مداوم در ‏محیط بیرونی، فرد باید خود را با آن شرایط وفق دهد تا به بهترین شکل جهت رشد خود و سازمان از آن بهره ببرد.

از دیگر ویژگی هایی که می توان برای خود رهبری در نظر گرفت این است که موجب افزایش انگیزه در فرد خود رهبر می شود تا عملکرد بهتری را به نمایش بگذارد. و احساس رضایت بیشتری در زندگی شخصی و کاری داشته باشد. همین امر موجب افزایش اعتماد در فرد خود رهبر می شود و موفقیت وی را در پی خواهد داشت.

سطوح خود رهبری

خود رهبری در دوسطح فردی و سازمانی مورد بررسی قرار می گیرد.

در سطح فردی همانگونه که ذکر شد فرد بعد از شناخت خود می تواند دریابد که نقاط قوت و ضعفش چیست و تلاش خود را برای کاهش اثرات نقاط ضعف و بهبود نقاط قوت به کار برد. این امر که به صورت مداوم و استمراری رخ می دهد، موجب می شود فرد دائماً در حال خودشناسی و توسعه فردی باشد. اما روی دیگر خود رهبری در دنیای امروز تأثیر آن در سطح سازمانی است. امروزه ساختار سازمان ها به سوی انعطاف پذیری هرچه بیشتر نسبت به عوامل درونی و بیرونی است. اینجا است که سازمان بر خود لازم می داند تا ساختاری را اجرا نماید که موجب رشد و توسعه و انعطاف در کل سازمان شود.

نکته قابل تأمل آن است که خود رهبری واکنش هیجانی و یک لحظه ای در فرد نیست، بلکه یک فرآیند کاملاً به هم پیوسته و علمی است.

نظریه یادگیری اجتماعی و نظریه شناخت اجتماعی

نظریه خود رهبری بر پایه نظریه یادگیری اجتماعی و نظریه شناخت اجتماعی طرح ریزی شده است. پس برای تسلط بر مفهوم خود رهبری لازم است این دو نظریه را بهتر بشناسیم. نظریه یادگیری اجتماعی بیان می کند که یادگیری، فرآیندی است که در بستر اجتماعی رخ داده و تنها با توجه به مشاهده و آموزش مستقیم این امر ممکن است. در این نظریه مطرح می شود یادگیری حتی بدون توجه به پاداش و مجازات نیز رخ می دهد. در نظریه شناخت اجتماعی این نکته به چشم می آید که افراد با مشاهده رفتار دیگران و تجربیات آنها و تأثیرپذیری از رسانه ها در بستر تعاملات اجتماعی دانش کسب می کنند.

خود رهبری چیست و چه تأثیری بر عملکرد افراد می گذارد؟

نظریه خود رهبری

نظریه خود رهبری مشتق شده این دو نظریه است که بیان می دارد افراد به چه شکل می توانند ادراک و رفتار خود را تغییر داده و آنها را در راه توسعه فردی هدایت نمایند.

مراحل فرایند خودرهبری

همان گونه که گفته شد خود رهبری یک فرآیند است. در این قسمت مراحل این فرآیند را خواهیم آموخت.

اولین مرحله فرآیند خود رهبری درک و شناخت صحیح موقعیتی است که فرد در آن قرار دارد.

مرحله بعد از شناخت مرحله مقایسه موقعیت فعلی فرد با استاندارد های مورد نظر خود است. این استانداردها با توجه به موقعیت های مختلف می توانند با هم متفاوت باشند. این استاندارد ها می توانند از عوامل متعددی متأثر باشند. مانند استاندارد هایی که فرد برای عملکرد خود در نظر می گیرد. انتظاراتی که مدیران و همکاران وی از او دارند و … .

مرحله سوم زمانی است که فرد تلاش خود برای کاهش فاصله بین موقعیت فعلی و استاندار ها را انجام می دهد. معمولا این تلاش ها در تغییراتی که در رفتار وی پدیدار می شود جلوه می کند.

در مرحله چهارم این رفتار ها بر موقعیت فرد تاثیر می گذارند. این چرخه ای است که مدام فرد خود رهبر درگیر آن است و موجب بهبود مستمر وی خواهد شد. همین امر در انجام کارها و اتخاذ تصمیمات صحیح در آیتده به وی کمک کرده و موجب موفقیت خود و سازمان را فراهم می آورد.

خود رهبری چیست و چه تأثیری بر عملکرد افراد می گذارد؟

خود رهبری چه تأثیری بر عملکرد افراد می گذارد؟

اما نکته مهم این است که بدانیم خود رهبری چه تأثیری بر عملکرد افراد می گذارد؟

تحقیقات نشان می دهند که افراد خود رهبر توانایی های به مراتب بیشتری نسبت به سایرین دارند و در نتیجه سطح بالاتری از عملکرد شغلی را نیز به نمایش می گذارند. فرد خود رهبر خلاقیت خود را به نحو احسن در کار به نمایش می گذارد و نوآوری های پی در پی را به ارمغان می آورد. نتیجه این دو افزایش اعتماد به نفس روزافزون فرد شده و احساسات مثبت را در او ایجاد می کند. در نتیجه شخص رضایت شغلی بیشتری را نیز احساس خواهد کرد.

فرد خود رهبر به شدت دارای ارتباطات مثبت با دیگران است. این افراد بهتر می توانند در کاره و تصمیم گیری های گروهی شرکت نمایند. تمامی دستاورد های ذکر شده فرد را به سوی موفقیت سوق خواهد داد.

افراد خود رهبر به علت اینکه سعی در شناخت خود را در اولویت قرار داده اند از سایرین چند گامی جلوتر هستند. معمولا سایرین برای انجام کارها از آنها مشورت می گیرند. در نتیجه موفقیتی دسته جمعی حاصل می شود و رضایت گروهی به دست می آید. قطعا در سازمانی که افراد خود رهبر را در خود جای داده باشد حس رضایت نیز بالاتر است. و در عرصه رقابت با رقبا عرصه موقیت از آن آنان خواهد بود.

همه حالات انسان و رفتار های وی از محیط بیرونی و درونی خود فرد تاثیر می پذیرد و باید به تمامی آنها توجه کرد. این عوامل به دو دسته درونی و بیرونی تقسیم می شوند.

عوامل درونی موثر بر خود رهبری

از عوامل درونی موثر بر خود رهبری می توان به پاداش های طبیعی، خود رهبری فکری و تنظیم هیجان ها و شخصبت اشاره کرد.

منظور از پاداش های طبیعی این است که افراد بر اساس برخی انگیزه های دورنی و لذت هایی که از انجام برخی کارها می برند سعی بر آن دارند که خود رهبر شوند. این دسته از افراد در انجام وظایف شان نقش بسیار فعالانه ای بازی می کنند و از انجام کارهای خود بسیار لذت می برند.

در خود رهبری فکری افراد براساس تمایلات ذهنی و مدل های ذهنی که برای خود می سازند تمایل به خود رهبری دارند. این دسته از افراد مدام در حال تصویرسازی مثبت برای خود هستند.

در تنظیم هیجان ها، افراد خود رهبر سعی می کنند که از آن به عنوان یک ابزار استفاده کنند و بر احساسات خود تاثیر بگذارند. در این حالت فرد بر شناخت هیجان های خود متمرکز است و برای بهبود آنها قدم بر می دارد. وی مدام سعی می کند که حالات هیجانی مثبت را فرا بگیرد.

اما عامل دیگری که بر خود رهبری تاثیر گزار است شخصیت است. به طوری که برخی افراد به طور ذاتی خودرهبرند . این افراد دارای وجدان کاری بسیار بالایی هستند.

عوامل بیرونی موثر بر خود رهبری

دسته دیگری از عوامل که بر خود رهبری موثرند عبارتند از عوامل بیرونی که شامل آموزش، رهبری و فرهنگ ملی است. درر قسمت آموزش می توانیم مهارت ها و استراتژی های خود رهبری را به افراد آموزش دهیم. در اکثر موارد این آموزش منجر به استفاده آموزش گیرنده ها از تکنیک های خود رهبری خواهد شد.

رهبری عامل دیگری است که می تواند بر خود رهبری افراد موثر است.

رهبران می توانند با ایجاد شرایطی از افراد خود رهبر حمایت کرده و آنها را تشویق نمایند. برخی از این حمایت ها عبارت است از : تفویض اختیار به آنها و دادن حس استقلال فردی. در حقیقت رهبر یک نقش پشتیبان را ایفا می کند.

اما یکی از عوامل بسیار مهم در تربیت افراد خود رهبر فرهنگ ملی و عمومی یک جامعه است. ملتی را در نظر بگیرید که در میان آنها اینگونه جا افتاده باشد که کارها را به صورت فردی انجام دهند. در ین جوامع افراد خودرهبر به وفور یافت می شود. ولی در جوامع جمع گرا اصولا افراد تابع جمع خواهند شد و دیگر از رشد در میان آنها خبری نیست.

باید بدانیم که فراگیری خودرهبری یک هنر است. هنری که منجر به کسب موفقیت های زیادی در عرصه فردی و اجتماعی خواهد شد.

ده کلید طلایی برای موفقیت در مدیریت منابع انسانی

ده کلید طلایی برای موفقیت در مدیریت منابع انسانی

«من شخصی مردم دوست هستم» و «من کمک به دیگران را دوست دارم.» این ها دو دلیل رایج است که مدیران منابع انسانی در جواب این که چرا شغل مدیریت منابع انسانی را برای خود انتخاب کرده اند، می آورند. هر چند این ها دلایل خوبی برای شروع این کار است، اما نمی تواند دلایل کافی برای انجام کار به بهترین شکل و در نتیجه دست یابی به موفقیت سازمانی باشد.

در این مقاله که از سایت shrm ترجمه شده است، به نکاتی اشاره می کنیم که نشان می­دهد چگونه می­توان در مدیریت منابع انسانی موفق و مؤثر بود. طبق روش دیوید لترمن، ۱۰ مورد مهم وجود دارد که هر متخصص منابع انسانی برای موفقیت به آن ها نیاز دارد.

ده کلید طلایی مدیریت منابع انسانی

۱۰- هدف داشته باشید

بدانید چه می خواهید انجام دهید و چرا؟ منتظر نباشید که سازمان شما مدیریت منابع انسانی را برای شما تعریف کند. مثال های زیادی در دسترس است و جستجوی کمی شما را به دامنه گزینه های موجود سوق می دهد. این را وظیفه خود بدانید که امکانات را بسنجید. هر چیزی که می یابید مطالعه کنید و با دیگران ارتباط برقرار کنید تا خودتان را به یک متخصص تبدیل کنید و در نتیجه به موفقیت سازمانی دست یابید.

اگر مصاحبه می شوید، اهداف تان را بیان کنید. اگر مشغول کار هستید، در هر فرصتی که به دست می آورید اهداف تان را مطرح و مشخص کنید. درباره ایده های خود با تیم رهبری­تان گفتگو کنید تا ورودی و خروجی آنها را خوب واکاوی کنید.

هدف من در شرکت وین ریسورتس Wynn Resorts این بود که فرهنگی را توسعه دهم که افراد دوست داشته باشند در محدوده آن کار کنند و باقی بمانند؛ نتیجه به موفقیت سازمانی منجر شد که شامل این موارد است: جذب بیش از سه میلیون تقاضای کار برای ۱۲۵۰۰۰ جای خالی‌ ای که بیش از ۲۰ سال پر کردیم. نرخ گردش مالی سالانه در این مدت ۱۱ درصد بود.  نداشتن پرونده شکایت و قضاوت (۵۰ درصد اتحادیه ، ۵۰ درصد غیر اتحادیه) و به عنوان یکی از ادارات تحسین شده آمریکا انتخاب شدن.

۹- یک متفکر مدبر باشید

هر سازمان مهمی به مدیران منابع انسانی نیاز دارد که با آموختن اهداف شرکت با آنها هماهنگ و از آنها پشتیبانی کنند. ما می خواستیم بخش مدیریت منابع انسانی در Wynn ، بیش از یک بخش اداری باشد، به این معنی که کارکنان در هر سطحی نقش خود را در پشتیبانی از فرهنگ و فلسفه منابع انسانی درک کنند.

به عنوان مثال، این شرکت برای پیشبرد موفقیت سازمانی، یک تیم کوچک و توانمند می خواست، بنابراین ما منابع انسانی را طراحی کردیم که مدیران و کارمندان بتوانند از آنها برای ورود و بازیابی معاملات و اطلاعات مربوط به منابع انسانی خود استفاده کنند. ما به آنها آموختیم که چگونه از منابع انسانی استفاده کنند و کارآیی و اثربخشی آنها را بسنجند. داشتن این ابزارهای خدمات شخصی به تیم مدیریت منابع انسانی این امکان را می دهد تا به جای منشی معاملاتی، به یک شریک با تدبیر تبدیل شوند.

ده کلید طلایی برای موفقیت در مدیریت منابع انسانی

۸- استاد برقراری ارتباط شوید

استیو وین Steve Wynn به ما آموخت که تفاوت میان یک متخصص خوب و یک رهبر بزرگ در حیطه مدیریت منابع انسانی، داشتن توانایی در برقراری ارتباط است. شما صدای فرهنگ سازمان خود هستید، پس برای ادای این نقش از ترفندهای زیر استفاده کنید:

  • سبک سخنران مورد علاقه‌تان را تقلید کنید. بلند تمرین کنید و سپس در جمع کارمندان برخیزید و در مورد کارهای مفیدی که تیم منابع انسانی تان انجام می دهد، گزارش دهید.
  • از مهارت های خود برای کمک به دیگران در برقراری ارتباط موثرتر در جلسات، شرکت ها و مناسبات جمعی استفاده کنید و همچنین از آنها در جهت گیری های جدید استخدامی در حوزه مدیریت منابع انسانی بهره ببرید.
  • در جلسات تقویت فن بیان و سخنرانی شرکت کنید. تنها مقدار کمی از این تمرینات، می تواند در تبدیل کردن شما به یک سخنران قهار، بسیار مؤثر واقع شود و در موفقیت سازمانی تأثیر بزرگی بگذارد.

۷- خبره تکنولوژی شوید

من به تأثیر شگرف استفاده از تکنولوژی در گسترش و پیشرفت عملکرد مدیریت منابع انسانی باور دارم. مشکل من این بود که عادت نداشتم ایده های خودم را بیان کنم و یا در بحث ها شرکت کنم. بنابراین در دوره هایی شرکت کردم که به من در درک بهتر واژه شناسی و روش شناسی کمک کرد. (چیزی که مرتب جمع های کوچک دانشکده آن را پیشنهاد می کنند و امروزه این جلسات با کارگاه­ها و دوره­های آنلاین تکمیل می‌شود). من هیچگاه در هیچ جمعی باهوش­ترین نفر نبوده ام؛ اما با پرورش و آموزش خود، توانستم طیف گسترده‌ای از اهداف فناوری اطلاعات را که شامل اجرای سیستم های اطلاعاتی منابع بزرگ انسانی و سیستم های پیگیری متقاضیان بود، در همکاری با فروشندگانی که مورد اعتمادمان بودند، محقق کنم و این موفقیت سازمانی را به همراه آورد.

۶- در مدیریت منابع انسانی، انعطاف پذیر باشید

برای مدیریت منابع انسانی بهتر، در ابتدا نسبت به کشف چیزهایی که نمی­دانید کنجکاو باشید. این که کارهایی که برای­مان راحت است را انجام دهیم، بسیار آسان است، اما شما به یادگیری مسائل جدید که در نتیجه تغییرات سریع در سراسر صنعت و کارتان پیش می آید، نیاز دارید تا بتوانید به موفقیت سازمانی دست پیدا کنید.

زمانی را هم به صورت آنلاین و هم با برقراری ارتباط با دیگران، برای کشف مسائل جدید اختصاص دهید و بهترین راهکارهای پیشنهادی دیگران جهت هماهنگی با مسائل را بیاموزید. در حوزه مدیریت منابع سازمانی به اهمیت حمایت از جلسات گروهی تجاری و صنعتی در محل شرکت خود توجه کنید تا به کارکنان خود اجازه دهید با دیگران تعامل داشته باشند.

در مرحله دوم، چیزهای جدید را امتحان کنید. دنیا در حال تغییرات پی در پی است. به همین جهت روش‌ها و سیاست‌های ثابتی که در گذشته آموختید، مرتب نیاز به به روز رسانی دارد.

چه تعداد از ما دفترچه ای داریم که در آن موارد دلخواه مان را یادداشت کرده ایم؟ آیا فکر می کنید این کار قدیمی شده است؟ (واقعا آخرین باری که شما شخصی را بدون دلیل اخراج کردید کی بوده است؟) همچنین قضاوت اجباری: تا حالا از این که چرا اینقدر دادخواهی و مرافعه در بخش مدیریت منابع انسانی وجود داشته متعجب شده اید؟

ده کلید طلایی برای موفقیت در مدیریت منابع انسانی

ما غالبا چیزی را انجام می دهیم که در گذشته نیز انجام می شده است، اما برخی اوقات راه بهتری برای انجام کارها وجود دارد و چه کسی بهتر از مدیریت منابع انسانی می تواند این راهکارهای بهتر و جدید را به ما پیشنهاد دهد؟

در مرحله سوم، استاد تغییرات باشید. نقش های مدیریت منابع انسانی، برای­مان بستری برای آموختن، قدرت رهبری بحث­های مرتبط و درک صحیح تأثیر تغییرات را به ارمغان می آورد. پایبندی سفت و سخت به گذشته مانع اتخاذ تصمیمات و کارهای جدید و خوشایند در آینده می شود. این جایی است که یک طرز فکر آزاد و منعطف به خوبی به مدیریت منابع انسانی به شکلی حرفه ای خدمت می کند. برنامه ریزی توأمان برای چیزهایی که می خواهیم انجام دهیم و برای مسائل احتمالی -برای اوقاتی که کارها دقیقا آن طوری که برنامه ریزی کرده ایم پیش نمی رود- هوشمندانه ترین کاری است که می توانیم انجام دهیم.

در مرحله چهارم، این تغییرات را به صورت مؤثر مدیریت کنید. این راهی است برای یافتن ایده‌های بزرگ و کوچک و عملی کردن آنها. ایده های بزرگ زمان و تلاش زیادی برای عملی شدن می طلبد و یک نفر باید آن ها را مدیریت کند. بهترین راهکارها برای مدیریت پروژه در حوزه مدیریت منابع انسانی را یاد بگیرید و در این صورت خواهید توانست این تغییرات را هدایت کنید. بدانید که چه چیزی در دسترس است، همه آن ها را به کار ببندید و نقش هدایت برنامه های منابع انسانی را تا مرحله اجرایی شدن به عهده بگیرید.

۵- اعداد را بشناسید

آیا چیزی را می خواهید که باید هزینه زیادی بابت آن پرداخت؟ بودجه و پس انداز در این مسأله نقش اساسی دارد و شما باید برای آنچه نیاز دارید بجنگید. مدیران در مدیریت منابع انسانی غالبا برای پیشنهاد برنامه ها مردد هستند. زیرا می ترسند که پیشنهادات شان هیچگاه پذیرفته نشود.

من یک بار پیشنهاد ساخت یک سیستم پیگیری متقاضیان را دادم، سیستمی که از ۱۰۰ کامپیوتر در مرکز استخدام برای وارد کردن اطلاعات متقاضیان به صورت مستقیم استفاده می کرد. هزینه این کار بسیار بالا بود، اما من توانستم بازگشت سرمایه را در طی دو سال نشان دهم. اگر نیاز به بازگشت استاندارد پول در تحلیل سرمایه و روش شناسی آن را درک نکرده بودم، این کار در حیطه مدیریت منابع انسانی هرگز تصویب و انجام نمی شد.

همه ما با بودجه ها زندگی می کنیم و از اهمیت آن باخبریم. اما این به آن معنی نیست که شما باید بدون استفاده از تمام ابزارها و روش های در دسترس برای استدلال مؤثر ایده های خود، تسلیم شوید و موفقیت سازمانی را نادیده بگیرید.

ده کلید طلایی برای موفقیت در مدیریت منابع انسانی

۴- یک شریک خوب باشید

معمولا می شنوم که منابع انسانی مانند گزینه­ای روی میز هستند. حدس بزنید باید چه کار کنید؟ شما باید آن را به دست بیاورید. به همین دلیل است که مردم شما را به عنوان متفکری قدرتمند، رهبری خوب و سرمایه داری هوشمند می‌بینند، همه این‌ها برای موفق شدن در مدیریت منابع انسانی لازم است. اما چگونه:

  • شخصا با مدیران ادارات تشریک مساعی کنید تا بدانید نیازهایشان چیست و چه انتظاری از منابع انسانی دارند. همکاری کردن، بهترین راه برای پذیرش و اجرای ایده‌ها در سازمان شما و رسیدن به موفقیت سازمانی است.
  • برای کار در هر بخش، وقت بگذارید. گروه های متمرکز را مدیریت کنید، برنامه های آزمایشی را برای سنجش قابل قبول بودن و کاربردی بودن ایده های خود برای مدیریت منابع انسانی، اجرا کنید و یک گروه مشاوره برای تأمین اطلاعات در روند برنامه ریزی خود ایجاد کنید.
  • مدیران بخش آموزش را منصوب کنید، در حوزه مدیریت منابع انسانی، ناظرانی را که مسئولیت تصمیم گیری برای آموزش های مورد نیاز محدوده خود را بر عهده دارند و همچنین تشخیص وقت اجرا و چگونگی ارائه کردن آموزش ها و بررسی عملکرد و رفتارهای بعد از آموزش از مسئولیت های آنهاست، به کار بگمارید.

این نوع از همکاری به بخش مدیریت منابع انسانی ما بینش عالی ای در مورد محتوای تمام بخش های سازمان داد و به ما کمک کرد تا با شناخت نیازهای سازمان، آن ها را رفع و تأمین کنیم.

۳- از دفتر خود خارج شوید

بیشتر از آنچه در دفتر باشید، از آن خارج شوید. کارمندان غالباً فکر می کنند که رفتن به بخش منابع سازمانی مثل رفتن به دفتر رئیس است. اینگونه نخواهد بود اگر شما از مدیرانی باشید که به طور مرتب در محل کار کارمندانتان حضور دارند، اینگونه آنها با شما آشنا می شوند و شما موضوعاتی را که در بخش مدیریت منابع انسانی باید با آنها سر و کار داشته باشید، بیشتر لمس می کنید.

علاوه بر این کارمندان از حضور شما قدردانی می کنند و مدیران با ایده های شما راحت تر کنار می آیند. شما بر خلاف آن دسته از مدیران منابع انسانی که پشت سیاست­های خود پنهان می شوند، خیلی زود بعنوان بخشی از تیم شناخته می شوید این به مدیریت منابع انسانی فرصت می دهد تا قبل از اینکه مشکلات جدی شود، به آن‌ها رسیدگی کند.

سیاست درهای باز بسازید. این امر این امکان را برای کارکنان ایجاد می کند که سؤال بپرسند، پاسخ دریافت کنند و اعتماد خود به سازمان را توسعه دهند و در نتیجه از تصمیمات نامطلوب خودداری نمایند.

ده کلید طلایی برای موفقیت در مدیریت منابع انسانی

۲- ریسک پذیر باشید

بیشتر متخصصان حوزه مدیریت منابع انسانی قدرت ریسک ندارند. زیرا به این کار تشویش نمی شوند و یا مورد اعتماد قرار نمی گیرند. اما کارکنان موفق نیاز به ریسک پذیری و نتایج ارزشمندی که در موفقیت سازمانی به بار می آورد را درک می کنند.

به عنوان مثال در برنامه سخنرانی های تد TEDx talk در سال گذشته، من به صورت متناوب چندین سخنرانی درمورد برنامه های استخدامی­ای که آن ها را توسعه دادم، انجام دادم. این برنامه ها شامل کار با یگان های گروه پلیس، برنامه های اردوگاه ویژه پوتین برای کسانی که برای اولین بار بزهکاری­های بدون خشونت داشته‌اند و همچنین همکاری با نمایندگی های محلی که باعث ارتقای خدمات به افراد محروم می شدند.

۱- الهام بخش دیگران باشید

کلمه ای که من غالبا باید برای وصف شیوه مدیریت منابع انسانی خود استفاده کنم، «الهام بخش» است. متخصصان منابع انسانی، قوانین را نشان می دهند و بیشتر اوقات ما به عنوان خبره­های تکنولوژی و استراتژی‌ای شناخته می شویم که ارتباطی با دنیای نیازهای واقعی سازمان‌ها نداریم. قطعا این در کار ما وجود دارد. شما هر چه بیشتر برای درک این که چگونه و چرا منابع انسانی ضروری است و چگونه می توانیم به نفع یکدیگر کار کنیم، الهام بخش باشید، بیشتر به عنوان مدیر در حوزه مدیریت منابع انسانی در سازمان خود شناخته می شوید. اگر مشتاق باشید، در شرکت خود نیز این شور و اشتیاق را می بینید. اگر هم مشتاق نباشید، شغل دیگری برای خود و کسانی که در سازمان تان هستند در نظر بگیرید.

این شوخی نیست. و این آن شیوه مدیریتی نیست که متخصصان منابع انسانی امروزه به آن نیاز داشته باشند. این ده گام را دنبال کنید و در نتیجه به مدیر مؤثرتری در حوزه مدیریت منابع انسانی تبدیل می شوید. وسواسی در ترتیب آن ها نداشته باشید. اگر به نظر می رسد بعضی از آن ها مهمتر از بقیه باشند، آن ها را دوباره ترتیب‌بندی کنند تا برای شما و سازمانتان بهتر کار کند و موفقیت سازمانی را به همراه داشته باشد. موفق باشید.

با داشتن مربی و مشاور در امواج پرتلاطم زندگی، قایق بادبانی زندگی خود را به ساحل آرامش برسانید.

چگونه می توان یک مدیر بهتر و با اعتماد به نفس شد؟

چگونه می توان یک مدیر بهتر و با اعتماد به نفس شد؟

تبدیل شدن به رهبر یا مدیر بهتر یک مهارت است. برخی مدیران اظهار می کنند که شور و اشتیاقی که در اعماق قلبشان حس می­کنند، تحت الشعاع انجام برنامه­ها و وظایف شان با انرژی کافی تا رسیدن به تعطیلات آخر هفته، قرار می گیرد.

شاید شما هم این احساس را تجربه کرده باشید. ممکن است به جایی رسیده باشید که شور و اشتیاق و اهدافی که در سر داشتید، تسلیم فشار کار و تولید و فشار زندگی باب میل و انتظار دیگران شود. حقیقت این است که راه مشخص و تعیین شده ای برای زیستن وجود ندارد. زندگی شما در واقع فراتر از چیزی است که در حال حاضر بتوانید درک کنید. کافی است که بتوانید رهبر بهتر باشید. رویاها و شور و اشتیاقتان، شما را در آنچه هستید، متمایز می­کند تا بتوانید تفاوتی اثربخش و مثبت در افرادی که تحت تأثیر و نفوذ شما هستند به وجود آورید و مدیر بهتری باشید. به همین دلیل، بسیار مهم است که به آن ها اجازه ندهید استرس سرکوب شان کند.

بر اساس پژوهش های انستیتوی استرس آمریکا، ۸۰ درصد کارکنان، در شغل خود استرس را تجربه می کنند.

نزدیک به نیمی از آن ها می گویند که به یادگیری کنترل و مدیریت استرس نیازمندند. ۴۲ درصد از آن ها نیز می گویند که همکاران شان نیز به این یادگیری احتیاج دارند.

چگونه می توان یک مدیر بهتر و با اعتماد به نفس شد؟ چهار روش برای ارتقای مهارت مدیریت

بسیاری گمان می کنند که از بین بردن کامل استرس، هدف مهم زندگی و مدیریت است. اگر بخواهیم ساده بگوییم، این حرف از واقعیت بسیار دور است. من بیش از ۳۵ سال در سمت رهبری و مدیریت بوده ام و در این مدت آموخته ام که چیزی به نام زندگی بدون استرس جود ندارد. چنین چیزی هیچ گاه ندیده ام و شما نیز نخواهید دید. به جای فرار از استرس، باید یاد بگیرید که چگونه به طور مؤثر آن را مدیریت کنید تا یک مدیر بهتر باشید. در آخر باید بگویم که اگر شما احساس ناامیدی می کنید، عصبی هستید و حس می کنید به شما بها داده نشده است، این نکته را بدانید که: مشکل شما داشتن استرس نیست، بلکه مشکلتان نداشتن مهارت و ظرفیت است.

چگونه می توان یک مدیر بهتر و با اعتماد به نفس شد؟

ظرفیت: مدیریت استرس در برابر پریشانی

هر کسی باید ظرفیت خود را افزایش دهد تا بتواند به مدیر بهتری تبدیل شود. هر کدام از ما با هر درجه از ظرفیت و با حرکت در مسیر زندگی، باید توانایی مدیریت چالش ها، فشارها و استرس هایی را که در راهمان به آن ها بر می خوریم، در خود تقویت کنیم. اگر در این زمینه شکست خوردیم، همواره در پریشانی و اضطراب به سر خواهیم برد و در این صورت زندگی می تواند ترسناک شود. همانطور که قبلا گفتم، چیزی به نام زندگی بدون استرس وجود ندارد. در هر صورت، تفاوت زیادی بین استرس و پریشانی وجود دارد. برای بیشتر مردم، وقتی نتوانند مدیر بهتری برای کنترل صحیح استرس خود باشند، استرس به پریشانی تبدیل می شود، مشکلات به قلبشان می رسد که نتیجه آن، حالت مداوم و قدرتمند اضطراب و میزان متغیر افسردگی در آنان است. می خواهم راحت و رک بگویم:

استرس بخش طبیعی زندگی است اما پریشانی نه.

بسیاری از افراد، اصرار دارند که استرس را به هر قیمتی از خود دور کنند، به جای آن که آن را از راهی صحیح مدیریت کنند. آن ها عقب نشینی می کنند و به طور کامل از موقعیت ها و علل استرس زا، دوری می کنند. در هر صورت، دست کشیدن از استرس به طور کامل، به قیمت عدم رشد مناسب شخصی تمام می شود. برای حرکت در جهت زندگی ایده آل خود، با توسعه ظرفیت خود و تبدیل شدن به رهبر بهتر ، استرس امری کارگشا برای دستیابی به رویاها و اهداف شما می گردد، نه یک مانع.

منابع استرس در زندگی شما چیست؟

مسائل شخصی مربوط به تربیت و سابقه خانوادگی شما، می تواند تأثیر زیادی بر سلامت ذهنی و عاطفی شما بگذارد. البته برخی اوقات هم چالش ها یا بحران های غیرمنتظره بر سر شما هوار می شود. بیشتر اوقات، ریشه دلایل استرس در شما تنها یک مسئله نیست، بلکه ترکیبی از موارد است که اغلب مجموعه ای از موارد خارجی غیرقابل کنترل به شمار می روند.  اگر استرس شما را فلج کرده است، می خواهم دیدتان را وسیع تر کنم تا ببینید که این امر لزوما به شما آسیب نمی زند و یا ظرفیت تان را کاهش نمی دهد. در واقع این مسأله، باعث رشد شما به عنوان یک رهبر بهتر و یا فردی می شود که می تواند استرس را مدیریت کند. فردی که به عنوان مدیر بهتر ، استرس را به خدمت خود در می آورد نه در مقابل خود.

ظرفیت: یادگیری این که چگونه از خود مراقبت کنید تا بتوانید از دیگران نیز مراقبت کنید

به عنوان یک رهبر بهتر ، افراد زیادی هم از لحاظ عملی و هم عاطفی، به شما اتکا می کنند. در جامعه امروزی، اصلی که معمولا نادیده گرفته می شود این است که تا شما چیزی را خود در اختیار نداشته باشید، نمی توانید آن را به دیگران هدیه دهید؛ مانند سلامت روح، ثبات احساسی و آرامش خاطر. اولین قدم در افزایش ظرفیت تان در این زمینه این است که اگر به صورت منظم، به سلامت روح و روان خود توجه نکنید، خود را در موقعیتی ناخوشایند می بینید که در آن علی رغم مد نظر قرار دادن اهداف تان، هیچ گونه انرژی، خلاقیت، انگیزه و یا نظم و انضباطی برای رسیدن به آنان ندارید.

چگونه می توان یک مدیر بهتر و با اعتماد به نفس شد؟

دوستان من، بیایید مانند کودکان فکر نکنیم. ما شکست ناپذیر و خستگی ناپذیر نیستیم. ظرفیت هر کسی ممکن است با فردی دیگر متفاوت باشد، اما ظرفیت هیچکس پایان ناپذیر نیست.

بنابراین اگر قصد دارید که ظرفیت خود را افزایش دهید و مدیر بهتری باشید، باید به خوبی بتوانید بین مسئولیت های خود، که در پستی و بلندی های زندگی با آن ها مواجه می شوید، تعادل ایجاد کنید. آیا شما در عمل به خوبی استراحت کرده اید؟ آیا از سلامت ذهنی و عاطفی خود مراقبت می کنید؟ آیا برای برنامه ریزی تفریحی اقدامی آگاهانه انجام می دهید تا در نتیجه آن، خلاقیت و وجدان کاری­تان تکمیل شود؟

از خودتان بپرسید که من چقدر آدم ثابت قدمی هستم؟ آیا در حالات عاطفی خود همواره از ارتفاعات شادی به پستی های غم در حال نوسان هستم؟ روابط من چگونه است؟ سلامت فکری من چطور است؟ اگر در پاسخ ها و رفتار خود نوسانات شدید دارید، نمی توانید ظرفیت عاطفی خود را برای پیش بردن چالش ها و سختی های پیش رو، گسترش دهید. از روح و روان خود مراقبت کنید. عادات متعادل و پایداری برای خود بسازید که سلامت روحی، جسمی و ذهنی شما را پرورش دهد و شما را رهبر بهتر می کند.

زندگی با تعادل عاطفی، می تواند موجب ثبات در زندگی، رفتار و در تمام افرادی شود که شما رهبری­شان می کنید. 

ظرفیت: برخورد با ناامیدی های حل نشده و شکاف میان انتظارات و واقعیت

برای اینکه مدیر بهتر باشیم باید بدانیم که عقب نشینی ها، ناامیدی ها، انتظارات برآورده نشده و حتی بحران های شخصی، متاسفانه بخشی از زندگی در این دنیای ناکامل است. پرهیز آگاهانه از درد و ناراحتی به هر قیمتی، استعداد شما برای گسترش و تقویت مهارت هایی که برای سازگاری با زندگی هر روزه لازم است را غیرفعال می کند و در نتیجه از ثبات عاطفی، ذهنی و روحی شما می کاهد.

برای اغلب ما که می خواهیم مدیر بهتری باشیم، تجربیات دشوار و حتی فاجعه بار زندگی، به اهمیت نگهداری و حفاظت از ذرات باقی مانده واقعیت وجودی­مان می افزاید و اجازه نمی دهد که به هر قیمتی، به خاطر ترس از زیان و غیرمنتظره بودن، آن را رها کنیم. این، حفاظت از خویشتن در بهترین حالت است.

می بینید که که فاصله میان انتظارات و واقعیت، ناامیدی است و به میزانی که توقعات شما از واقعیت فاصله می گیرد، به همان مقدار شما ناامیدی را تجربه می کنید. بگذارید قضیه را مقداری شخصی کنم. شاید شما فکر کنید که اکنون باید ازدواج کرده باشید، برای خودتان کار می کردید و یا بدهی نمی داشتید؛ هر چه باشد، توقعات برآورده نشده، عواقب تغییرناپذیر ناامیدی و ناامیدی حل نشده، می تواند آینده و پتانسیل شناخته نشده در شما را نابود سازد. هیچ کسی نمی تواند درد و رنجی که شما با متحمل شدن ضرر و زیان تجربه کرده اید، از بین ببرد.

ظرفیت شما به تنهایی برنده نمی شود. شما به موانع نیازدارید تا بتوانید شخصیت و قدرت پشتکار خود را توسعه دهید.

من آموخته ام که برخی اوقات برای رفتن راهی طولانی به جلو به عنوان مدیر بهتر، لازم است که قدمی به عقب برداریم. عقب نشینی ها، احساس ضرر و زیان را در شما بیدار می کند، اما هنگامی که می بینید عقب نشینی ها و مشکلات، فرصت رشد و پیشرفت را موجب می شود، نه تنها دیدگاهتان تغییر می کند، بلکه دریچه فرصت به روی رشد ظرفیت شما باز می شود. ظرفیت ها نه در مشکلات، بلکه در غلبه بر آنان، افزایش می یابد.

چگونه می توان یک مدیر بهتر و با اعتماد به نفس شد؟

ظرفیت: یادگیری بله گفتن به آنچه که بیشتر اهمیت دارد

مشغولیات کار و زندگی و به دنبال آن زندگی شتاب زده و پرسرعتی که در پی دارد، شما را به عنوان مدیر بهتر از یک زندگی پرزحمت، زندگی­ای که در آن شاهد به حاصل نشستن تک تک نتایج باشید، دور می کند. همانگونه که زندگی شما رو به جلو می رود و ظرفیت شما افزایش می یابد، نمی توانید سهم بیشتری برای خود قائل شوید مگر این که بتوانید کارهای کمتری را به عهده بگیرید. شما باید از خود بپرسید: می خواهم چه کاری انجام دهم؟ چه چیز را باید ادامه دهم و چه چیز را نه؟

اوقاتی پیش می آید که شما نیازدارید که برخی وظایف و اهداف خود را که توجه شما را به خود جلب کرده اما همزمان شما را از این که مدیر بهتر و هدفمندی باشید دور کرده است، واگذار کنید؛ چرا که وقت و انرژی زیادی از شما می گیرد. به عنوان یک رهبر بهتر، شما باید بیاموزید که به موارد خاصی نه بگویی تا بتوانید به آن چه که اهمیت بیشتری دارد جواب مثبت دهید.

اکنون چگونه می شود تشخیص داد که چه چیز را باید رها کرد و چه چیز باید ابقا شود؟ در ادامه لیستی آورده شده که به شما کمک می کند تا تصمیم بگیرید چگونه بار خود را سبک کنید و ظرفیت و بهره وری خود را افزایش دهید.

  • اهداف شما چیست؟
  • آیا این کار به شما برای انجان اهدافتان یاری می کند؟
  • آیا کس دیگری می تواند آن را انجام دهد؟
  • آیا انجام این کار برای آن چه می خواهید به دست آورید، ضروری است؟
  • آیا این کار برای رسیدن به هدفی واقعی، مؤثر است؟
  • چگونه به حصول پیشرفت در شما کمک می کند و یا کاری وجود دارد که تنها به خاطر این که آن را همیشه انجام داده اید، همچنان آن را انجام دهید؟
  • آیا این کار موجب حواسپرتی می شود؟

کلید پاسخ دادن به این سوالات، ظرفیت شما برای خلق حد و مرزی است که شما برای بله گفتن به چیزهایی که بازدهی بالایی دارند، به آن نیاز دارید و سپس کارهای غیرضروری را محول کنید.

اگر زندگی تان با حواسپرتی ها، مسئولیت ها و وظایف غیرضروری سرریز شده است، بگذارید که این نقطه عطفی برای ایجاد تغییرات در زندگی شما و کسانی باشد که آن ها را رهبری می کنید.

اگر می خواهید که در مهارت مدیریت خود رشد کنید، تأثیری ماندگار بگذارید و در حوزه نفوذ خود، سرمایه گذاری کنید، پس ناگزیرید که توسعه ظرفیت در خود را بیاموزید. همچنین تلاش هدفمندانه برای گسترش مدیریت مؤثر استرس، مراقبت از خود و در نتیجه مراقبت از دیگران، غلبه بر ناامیدی ها و موانع و یادگیری «بله» گفتن به کارهایی که اهمیت بیشتری دارند، از جمله این موارد است. من باور دارم که بهترین روزهای شما در پیش است.

در پایان، باید بدانید که راز تبدیل شدن به مدیر بهتر، در ثبات و دیرپایی است.

 

هوش هیجانی در مدیریت : چرا یک مدیر موفق باید هوش هیجانی بالایی داشته باشد؟

اهمیت هوش هیجانی در مدیریت

چرا یک مدیر موفق باید هوش هیجانی بالایی داشته باشد؟

هوش هیجانی به مجموعه مهارت های غیرشناختی، توانایی ها و قابلیت هایی اطلاق می شود که به افراد کمک می کند در مواجه با وقایع مختلف و فشارهایی که به آن ها وارد می شود، هیجانات خود را کنترل و مدیریت کنند. دانیل گلمن فردی است که برای نخستین بار در مورد مفهوم هوش هیجانی در مدیریت به طور خاص صحبت کرد. او و جمعی دیگر از محققین بر این باورند که آن چیزی که تفاوت میان مدیری موفق با سایرین را رقم می زند، بهره داشتن از هوش هیجانی بالا است. اینجا است که هوش هیجانی در مدیریت اهمیت پیدا می کند. البته ضریب هوشی (آی کیو) و مهارت های فنی هم حائز اهمیت هستند، اما تا این حد که مدیر را به مرحله اجرایی فعالیت ها برسانند. پس از آن (زمانی که مدیر به مرحله اجرایی رسید)، هوش هیجانی است که تفاوت اوضاع را رقم می زند.

تعریف هوش هیجانی در مدیریت

بر اساس نظر دانیل گلمن، پنج قابلیت اساسی هستند که باعث به وجود آمدن و تقویت هوش هیجانی می شوند: انگیزه سازی، خودآگاهی، خودکنترلی، مهارت های اجتماعی و همدلی.

برای آن که مدیری بتواند در حوزه کاری خود به موفقیت دست پیدا کند، این قابلیت ها برایش اهمیتی کلیدی خواهند داشت. اگر بخواهید خصوصیات مدیری موفق و لایق را برشمرید، چه ویژگی هایی از او به ذهنتان خواهد رسید؟ نظرسنجی هایی صورت گرفته است و در آن ها، از شرکت کنندگان سؤال یاد شده، پرسیده شده است. بیشتر پاسخ ها حول محور ویژگی های زیر بوده است:

هوش هیجانی در مدیریت : چرا یک مدیر موفق باید هوش هیجانی بالایی داشته باشد؟

  • مدیران لایق و شایسته خودشان هم در انجام فعالیت ها شرکت می کنند، الهام بخش کارکنان هستند، از انجام وظایف دشوار واهمه ای ندارند، متمرکز هستند و برای حرکت رو به جلو محرک دارند (انگیزه سازی)؛
  • مدیران لایق و شایسته اعتمادبه نفس دارند، صادق هستند و بی پرده با دیگران صحبت می کنند؛ کارشان ثبات و دوام دارد (خودآگاهی)؛
  • این مدیران، قاطع هستند و از درک بالایی برخوردارند (خودکنترلی)؛
  • مدیران لایق و شایسته در برقراری ارتباط با دیگران مهارت قابل توجهی دارند، پذیرای صحبت های دیگران هستند و به خوبی به آن ها گوش می دهند (مهارت های اجتماعی)؛
  • این مدیران با دیگران همدل هستند و از توانایی تأثیرگذاری بر آن ها برخوردارند (همدلی).

با توجه به این ویژگی ها است که هوش هیجانی در مدیریت اهمیت پیدا می کند، چراکه این ویژگی ها با صرف اتکا به ضریب هوشی و دانش افراد، قابل دسترسی نخواهند بود. مدیران که حقیقتا شایسته و لایق باشند، این ویژگی ها را در رفتار و گفتار خود نشان می دهند و این جا است که هوش هیجانی بالایشان مشخص می شود.

هوش هیجانی در مدیریت چگونه مورد استفاده قرار می گیرد؟

هوش هیجانی در مدیریت از ویژگی های مهمی است که زمینه ساز موفقیت مدیران و سازمان های تحت کنترلشان می شود. مدیر، برای این که هوش هیجانی بالای خود را نشان دهد، باید از سه طریق کارایی و تأثیر خود را ثابت کند: هدایت و رهبری خودش، هدایت دیگران و هدایت سازمان. در ادامه توضیح جامع تری درباره هر یک از این سه طریق داده خواهد شد.

هدایت و رهبری خود

مدیران موفق به خوبی به این مسئله واقف اند که بی عیب و نقص نیستند. این افراد، از نقاط ضعف و قوت خود آگاهی دارند و در تلاشی مداوم به دنبال پیشرفت هستند. یکی از مهمترین مزیت های افزایش هوش هیجانی در مدیریت، واقف کردن افراد به این گونه مسائل است. مدیر اجرایی اصلی سازمان اگر از نقص ها و نقاط کور خود آگاهی نداشته باشد و تلاش کند تمامی کارها را خودش به تنهایی انجام دهد، توانایی درس گرفتن از اشتباه ها را نخواهد داشت و چنین مدیری، از شایستگی کافی برای هدایت دیگران هم برخوردار نخواهد بود و سقوط او، اجتناب ناپذیر است.

در سوی دیگر اما، اگر در مقام یک مدیر از خودآگاهی کافی برخوردار باشید، توانایی این را خواهید داشت که بر نقاط ضعف خود غلبه کنید و به مرور زمان پیشرفت کنید. حال ممکن است برای غلبه بر نقاط ضعف خود از توسعه فردی و آموختن مهارت های جدید استفاده کنید و به این صورت این کار را انجام دهید، یا آنکه کارکنانی لایق و شایسته پرورش دهید و اقدام به استفاده از مهارت های آن ها کنید. هوش هیجانی در مدیریت از این حیث حائز اهمیت است که تمامی ویژگی های در نظر گرفته شده برای آن، مورد استفاده مدیران قرار می گیرد (در مسیر دست یابی به موفقیت) ویژگی مهم دیگری که در این زیرمجموعه اهمیت پیدا می کند انگیزه سازی است.

هوش هیجانی در مدیریت : چرا یک مدیر موفق باید هوش هیجانی بالایی داشته باشد؟

داشتن اهدافی که سازمان را برای محقق کردن آن ها هدایت می کنید و در نظر گرفتن استانداردهایی سطح بالا برای خود، به این معنا است که وجود موانع در ادامه مسیر را به رسمیت شناخته اید و چه بخواهید چه نخواهید، با آن ها روبه رو خواهید شد. در مقام یک مدیر لایق و موفق، وظیفه شما این خواهد بود که در طول مسیر مدام خود را به چالش بکشید و به دنبال روش هایی باشید که با استفاده از آن ها توانایی دور زدن موانع را داشته باشید و در مواقع ضروری و زمانی که اوضاع از کنترل خارج می شود، بتوانید خودتان را کنترل کنید. به علاوه دو ویژگی یاد شده، به خودکنترلی هم نیاز پیدا خواهید کرد تا توانایی مدیریت هیجانات خود را داشته باشید. هدایت و مدیریت دیگران به هیچ عنوان کار ساده ای نیست،

بنابراین مدیر موفق و لایق باید این توانایی را داشته باشد که خود را آرام و تحت کنترل نگه دارد، در مواجه با فشار و استرس آستانه تحمل بالایی داشته باشد و به آینده خوش بین باشد. به همین خاطر است که هوش هیجانی در مدیریت تا این حد اهمیت پیدا می کند. فراموش نکنید که نخستین گام برای رهبری خود، این است که به این مسئله اذعان داشته باشیم که بی عیب و نقص نیستیم و باید به طور مداوم برای پیشرفت تلاش کنیم.

هدایت دیگران

حال که از مرحله نخست کار، هدایت و رهبری خود، عبور کردیم، نوبت به هدایت دیگران می رسد. در ادامه سعی می کنیم با در نظر گرفتن هوش هیجانی در مدیریت اطلاعاتی جامع و مفید در این باره در اختیارتان قرار دهیم. یکی از مسائلی که مدیران به طور کلی به خوبی از آن آگاهی دارند، نیازمندیشان به دیگران است. به هر عنوان، مدیریت، بدون کسانی که از مدیر پیروی کنند و از او فرمانبرداری داشته باشند، چه معنایی می تواند داشته باشد؟

با این تفاسیر، این که شخص مدیر دارای انگیزه باشد، برای ادامه مسیر و دست یابی به موفقیت کفایت نمی کند. در واقع مدیران موفق کسانی هستند که بتوانند پتانسیل های دیگران را هم آزاد کنند و از این پتانسیل ها استفاده کنند. به این معنا که درک درستی از آن چه برای دیگر افراد اهمیت دارد، داشته باشند (و نیز از این مسئله که این افراد، چه انگیزه هایی دارند و به چه صورتی می توان انگیزه هایشان را در هماهنگی با اهداف سازمان قرار داد).

هوش هیجانی در مدیریت : چرا یک مدیر موفق باید هوش هیجانی بالایی داشته باشد؟

مدیران موفق به خوبی می دانند که باید انعطاف پذیر باشند و توانایی وفق دادن خود با شرایط مختلف را داشته باشند و این ها همه در حالی است که باید توانایی درک دیگران را هم داشته باشند. هوش هیجانی در مدیریت از این جهت هم اهمیت پیدا می کند که مدیر باید با تیم کارکنانی که در خدمت دارد وقت بگذارد و به گزارش هایی که دریافت می کند بسنده نکند (مهارت های اجتماعی). البته از هیچ مدیری انتظار نمی رود همه فن حریف باشد و در هر حرفه ای صاحب نظر؛ انتظاری که از مدیر می رود این است که تا حدی که در توانش است به صحبت های دیگران گوش بدهد و به تجربه ها و مهارت های دیگران احترام بگذارد و در صورت نیاز، از موضع خود عقب نشینی کند و نظرش را عوض کند (اگر صلاح سازمان در تغییر نظر او بود).

هدایت سازمان

هوش هیجانی در مدیریت در هدایت سازمان هم اهمیت پیدا می کند. مدیران موفق به خوبی می دانند چگونه می توانند الهام بخش دیگران باشند. مدیریت از جهاتی به معنای داشتن چشم اندازی در آینده است و مدیر موفق باید تصویر کلی و بزرگتری را که از اهداف نهایی سازمان دارد همیشه در خاطرش نگه دارد. مدیران موفق این توانایی را دارند که تصویر یاد شده را در ذهن کارکنان سازمان هم به وجود بیاورند و اگر واقعا توانایی مدیریت و هدایت دیگران را داشته باشند، می توانند کاری کنند هر فردی از نقش خود در محقق شدن اهداف به خوبی آگاهی داشته باشد.

به علاوه این مدیران می توانند خود و سازمان شان را عهده دار دست یابی به اهداف و طی کردن مسیر منتهی به آن نگه دارند. در نهایت این هدف است که اهمیت پیدا می کند، نه موفقیت و سود شخصی. برای آن که بتوان سازمان را با موفقیت و به خوبی هدایت کرد، باید در مقام یک مدیر الهام بخش دیگران باشید، عهده دار فعالیت های مرتبط با هدف باشید و اقدام به برقراری روابط مؤثر با تمامی دست اندرکاران سازمان کنید (از کارکنان و خدمه گرفته تا سهام داران و دیگر اعضای هیئت مدیره).

سخن پایانی

تمامی آن چه عنوان شد به منظور ارائه گواهی بر این ادعا بود که هوش هیجانی در مدیریت از اهمیت بسزایی برخوردار است و باید بر روی آن کار شود. فراموش نکنید که برای توسعه مهارت های مدیریتی خود نباید به ربات تبدیل شوید و هیجانات خود را به کلی نادیده بگیرید. در واقع کاری که شما باید انجام دهید این است که بر مهارت های فردی و بین فردی تمرکز کنید و سعی در بهبود این مهارت ها داشته باشید. مدیری موفق و لایق کسی است که مهارت های فنی کافی، توانایی تفکر استراتژیک و دانش کافی برخوردار باشد. در کنار این مهارت ها، به هوش هیجانی هم نیاز است و بخشی از تلاش ها باید صرف افزایش هوش هیجانی شود.

هوش هیجانی در مدیریت چه تاثیری دارد؟ (آنچه که مدیران موفق باید بدانند)

هوش هیجانی در مدیریت چه تاثیری دارد؟ (آنچه که مدیران موفق باید بدانند)

زمانی که به یک مدیر یا کارفرمای لایق و خوب فکر می کنید چه ویژگی هایی به ذهنتان می آید؟ ممکن است کسی را تصور کنید که هیچگاه از کوره در نمی رود، یا کسی که کارکنانش کاملا به او اطمینان دارند، به خوبی به صحبت هایشان گوش می دهد، صحبت کردن با او کار مشکلی نیست و همیشه در تصمیم گیری با دقت و اطلاع قبلی عمل می کند. این ویژگی ها همگی متعلق به کسی هستند که از هوش هیجانی بالایی برخوردار باشد و اینجا است که هوش هیجانی در مدیریت هم اهمیت پیدا می کند.

در این مقاله قصد داریم اهمیت هوش هیجانی در مدیریت را مورد بررسی قرار دهیم و شما را با توصیه هایی آشنا کنیم که به عنوان یک کارفرما با استفاده از آن ها قادر به بهبود مهارت های خود خواهید بود. با ما همراه باشید.

هوش هیجانی چیست؟

هوش هیجانی به مهارت و توانایی در شناخت و مدیریت هیجانات خود و دیگران اشاره دارد. کسانی که هوش هیجانی بالایی دارند به خوبی به احساسات خود واقفند، معنای هیجاناتشان را می دانند و از تأثیری که این هیجانات بر دیگران می گذارد آگاهی دارند.

هوش هیجانی در مدیریت هم حائز اهمیت است و کارفرمایان و صاحبان مشاغلی که هوش هیجانی بالایی داشته باشند، راه به مراتب ساده تری برای دست یابی به موفقیت پیش رو خواهند داشت. به نظر شما مدیری که در شرایط بحرانی بر سر کارکنان خود فریاد بزند موفق تر خواهد بود یا مدیری که در چنین شرایطی آرامش خود را حفظ کند و سعی کند همه چیز را به حالت عادی برگرداند؟

دانیل گلمن، روانشناس آمریکایی ای است که به شناخته شدن بهتر مفهوم هوش هیجانی و کارایی آن کمک شایانی کرده است. او پنج ویژگی اساسی را برای هوش هیجانی برشمرده است که عبارتند از: خود آگاهی، خود کنترلی، انگیزه سازی، همدلی و مهارت های اجتماعی.

هرچه تسلط شما بر این ویژگی ها بیشتر باشد، موفق تر خواهید بود. در ادامه مقاله محوریت اصلی موضوع ما هوش هیجانی در مدیریت خواهد بود و ارتباط هر یک از ویژگی های یاد شده را با فعالیت های کارفرمایان مقایسه خواهیم کرد و نیز راهکارهایی برای بهبود شرایط کاری در اختیارتان قرار خواهیم داد.

هوش هیجانی در مدیریت

خود آگاهی

اگر به میزان مشخصی از خود آگاهی رسیده باشید، همیشه می دانید چه احساسی دارید و از این مسئله مطلعید که هیجانات و رفتارهای شما چه تأثیری بر اطرافیان می گذارد. خود آگاهی برای کسی که کارفرمای عده مشخصی از افراد است به معنای داشتن آگاهی بیشتر از نقاط قوت و ضعف و رفتار متواضعانه با کارکنان است. این گونه ویژگی ها باعث جلب اعتماد کارکنان و افزایش کارایی آن ها می شود و اینجا است که هوش هیجانی در مدیریت اهمیت پیدا می کند و شایان توجه می شود.

چگونه می توان به میزان بیشتری از خود آگاهی دست پیدا کرد؟

  • همراه داشتن دفترچه یادداشت: کافی است در طول روز چند دقیقه را به روی کاغذ آوردن افکارتان اختصاص دهید. این راهکار بسیار مؤثری است که به مرور زمان باعث افزایش خود آگاهی می شود؛
  • صبور بودن: زمانی که عصبانی می شوید یا دیگر هیجانات قوی را تجربه می کنید، بهتر است سریع واکنش نشان ندهید و به دنبال منشأ شکل گیری هیجان باشید. به خاطر داشته باشید هر اندازه هم که شرایطی بخصوص غیر قابل کنترل به نظر می رسید، با کمی صبر و حوصله قادر به کنترل واکنش خود خواهید بود.

خود کنترلی

ویژگی دیگری که برای استفاده از مزایای هوش هیجانی در مدیریت اهمیت دارد خود کنترلی است. کارفرمایانی که توانایی کنترل کردن خود را داشته باشند در مقایسه با سایرین بسیار کمتر با دیگران دهان به دهان می شوند و عجولانه تصمیم نمی گیرند.

به باور گلمن این ویژگی علاوه بر موارد یاد شده باعث انعطاف پذیری شخصیت کارفرما و مسئولیت پذیری بیشتر او نیز می شود.

چگونه می توان توانایی و مهارت خود کنترلی را بهبود داد؟

  • ارزش های خود را بشناسید: آیا می دانید کدام ارزش ها برای شما مهم تر از سایرین است؟ اگر جواب مشخصی برای این سؤال ندارید، بهتر است کمی زمان بگذارید و ارزش های اخلاقی ای که به نظرتان مهم تر از سایرین می رسد را مشخص کنید. اگر به این مسئله پی ببرید و شناخت خوبی از آن داشته باشید، به هنگام قرار گرفتن بر سر دو راهی تصمیم اخلاقی، دیگر نیاز به فکر کردن نخواهد بود و بسته به ارزش های خود تصمیم درست را خواهید گرفت.
  • مسئولیت پذیر باشید: اگر زمانی که اشتباهی پیش می آید یا اوضاع از کنترل خارج می شود عادت دارید دیگران را مقصر بدانید، بهتر است این رویکرد خود را تغییر دهید. اشتباهات خود را بپذیرید و با عواقب آن رو به رو شوید. به این شکل شب ها راحت تر خواهید خوابید و اطرافیان به شما احترام خواهند گذاشت.

انگیزه سازی

ویژگی مهم دیگری که با هوش هیجانی در مدیریت ارتباط پیدا می کند انگیزه سازی است. کارفرمایانی که انگیزه کاری داشته باشند بی وقفه در حال حرکت به سوی اهداف خود هستند و معیارهای بالایی برای کیفیت کاری خود دارند.

چگونه می توان به بهبود انگیزه سازی کمک کرد؟

  • درباره این که چرا به کار حال حاضر خود مشغول هستید، دوباره فکر کنید: فراموش کردن آن بخشی از کار روزانه که به آن علاقه دارید، بسیار ساده است، بنابراین بهتر است گاه به گاه کمی زمان بگذارید و درباره اینکه چرا در درجه اول این کار را انتخاب کردید فکر کنید. اگر از شغل فعلی تان راضی نیستید و با به یاد آوردن نکته یاد شده مشکل دارید، بهتر است ببینید ریشه مشکل کجاست.
  • امیدوار باشید و وجه مثبت مسائل را مد نظر داشته باشید: کارفرمایانی که انگیزه دارند، معمولا خوش بین هم هستند و در مواجه با هر مسئله و مشکلی این رویکرد خود را حفظ می کنند. البته خوش بین بودن به زمان و تمرین احتیاج پیدا خواهید کرد، اما نتیجه حاصل از آن به قدری خوب هست که ارزش این وقت و انرژی را داشته باشد.

همدلی

دیگر ویژگی مهم مرتبط با هوش هیجانی در مدیریت همدلی است. کارفرمایانی که می خواهند کارکنان و سازمانی موفق و کارآمد داشته باشند، حتما باید این ویژگی را مد نظر قرار دهند. این کارفرمایان می توانند در موقعیت های گوناگون خود را به جای دیگران بگذارند و احساساتشان را به خوبی درک کنند. آن ها می توانند توانایی های کارکنانشان را توسعه دهند، کسانی را که رفتار نا عادلانه دارند به چالش بکشند، بازخوردهای سازنده در اختیار دیگران بگذارند و در نهایت به کسانی که به صحبت کردن با شخصی دیگر نیاز دارند، گوش دهند.

مزیت مرتبط با هوش هیجانی در مدیریت دیگری که همدلی برای کارفرمایان به همراه دارد این است که می توانند با نشان دادن این مسئله که اوضاع و احوال دیگران برایشان مهم است، احترام و وفادارای این افراد را به خود جلب کنند.

چگونه می توان با دیگران همدل شد؟

  • خودتان را به جای دیگران بگذارید: انسان به سادگی می تواند از دیدگاه خود طرفداری کند؛ هر چه باشد دیدگاه خود او است! اما کاری که شایان تقدیر و توجه بیشتری است، قرار دادن خود به جای دیگران و مد نظر قرار دادن وقایع از دیدگاه آن ها است.
  • به زبان اشارات توجه کنید: ممکن است به هنگام صحبت کردن شخص دیگر، دست به سینه بنشینید، پاهای تان را عقب و جلو ببرید یا لبتان را بجوید. این زبان اشارات شما است و دیگران با توجه به آن می توانند به این نکته پی ببرند که در موقعیتی به خصوص چه احساسی دارید. داشتن درک بهتر از زبان اشارات می تواند کمک زیادی به کارفرمایان کند، چراکه با توجه به آن قادر خواهند بود با دقت بیشتری راجع به احساسات دیگران تصمیم گیری کنند.
  • به احساسات دیگران پاسخ دهید: فرض کنید از دستیارتان درخواست کرده اید برای مدت بیشتری در محل کار باقی بماند (و مدتی است مجبورید تا دیروقت سر کار بمانید) و با اینکه درخواست شما را رد نمی کند، می توانید ناراحتی را در صدایش تشخیص دهید. در چنین مواقعی بهتر است به احساسات دیگران پاسخ دهید. برای نمونه در این مورد می توانید به او بگویید که قدر این زحمت اضافی او را می دانید و خودتان هم از کار کردن تا دیر وقت خسته شده اید، اما چاره دیگری نیست. اگر هم برایتان مقدور است، راه حلی برای این ناراحتی او پیدا کنید (مثلا اجازه دهید صبح ها کمی دیرتر بیاید).

هوش هیجانی در مدیریت چه تاثیری دارد؟ (آنچه که مدیران موفق باید بدانند)

مهارت های اجتماعی

دیگر ویژگی مهم مرتبط با هوش هیجانی در مدیریت مهارت های اجتماعی است. کارفرمایانی که از میزان قابل قبولی از مهارت های اجتماعی برخوردار باشند، توانایی برقراری ارتباط اثربخش با دیگران را دارند. آن ها علاوه بر خبرهای خوب، آمادگی شنیدن خبرهای بد را هم دارند و به خوبی می توانند انگیزه لازم را برای انجام مأموریتی جدید در تیم کاری خود ایجاد کنند.

به علاوه کارفرمایان با مهارت های اجتماعی کافی به خوبی از پس مدیریت تغییرات کاری و حل کردن معضلات پیش آمد کرده بر می آیند. آن ها کمتر اجازه می دهند شرایط کاری به شکل فعلی باقی بماند و بیشتر رو به جلو حرکت می کنند، اما خود نیز در کارها مشارکت می کنند و همه چیز را به دیگران نمی سپارند. آن ها اهمیت زیادی برای هوش هیجانی در مدیریت قائل هستند و با رفتار خود بدل به الگوی دیگران می شوند.

چگونه می توان به مهارت های اجتماعی دست یافت؟

  • تصمیم گیری به هنگام پیش آمدن مشکلات: یک کارفرمای لایق باید این توانایی را داشته باشد که به هنگام بروز مشکل در میان کارکنان، مشتری ها و فروشنده ها، بتواند تصمیم درستی بگیرد و مشکل را حل کند.
  • بهبود مهارت های ارتباطی: در برقراری ارتباط با دیگران تا چه اندازه موفق هستید؟ اگر در این امر با مشکل مواجه هستید، بهتر است هر چه سریع تر اقدام به رفع آن و اکتساب این دسته از مهارت ها کنید.
  • تحسین دیگران: در مقام یک کارفرما، اگر بخواهید وفاداری و احترام کارکنان را به خود بر انگیزید، یکی از کارهایی که برای دست یابی به آن می توانید انجام دهید تحسین کردن دیگر افراد، به هنگامی است که لایق تحسین باشند. البته این کار چندان ساده نیست و به کمی تجربه و مهارت نیاز دارد.

سخن پایانی

هوش هیجانی در مدیریت اهمیت بسزایی دارد و دست یابی به ویژگی های مهم آن می تواند نوید بخش آینده ای درخشان برای شما و اطرافیان تان باشد، اما نباید فراموش کرد که بهبود این ویژگی ها و مهارت ها کار یک روز و دو روز نیست و به مرور زمان در آن ها پیشرفت خواهید کرد. همیشه باید به دنبال یادگیری مهارت های جدید و راهکارهایی برای ارزیابی وضعیت فعلی خود باشید. زمانی که با چالش های جدید رو به رو می شوید، با وجوه تازه ای از شخصیت خود آشنا خواهید شد و در مواجه با تغییرات زندگی عملکرد بهتری از خود نشان خواهید داد، بنابراین بهتر است این تغییرات را پذیرا باشید.