به روزی پدری توی خانواده ای از دنیا رفت. حالا چند سال بعد زندگی خانواده چه جوری بود؟ پسر بزرگ خانواده از اینکه پدر و سختی و مصیبت دیده بود و همه تلاشهای پدر را ندیده بود تصمیم گرفته بود که توی سختی ها جا نزنه و زندگیش رو اونجوری که دوست داره بسازه. اما پسر کوچکتر خانواده اونم سختی ها و مصیبت پدر را دیده بود، اما تلاش های پدر رو ندیده بود؛ یعنی نخواسته بود که ببینه. اون تصمیم گرفته بود زندگی رو همینطوری سخت و مشقت بار تحمل کنه.
در نهایت هم پسر کوچکتر خانواده معتاد شده بود و تنها زندگی می کرد. ببینید یه اتفاقایی یکسانی توی یک خانواده از یکی مرد ساخت و روح جنگجویی اون پسر رو بیدار کرد، ولی دیگری رو به سمت نابودی برد و وجهه جنگجوی پسر دیگر را کشت .
خب به نظرتون از این داستان میشه چه نتیجه ای گرفت؟ ببینید اتفاق هایی که در ما می ذاره میتونه مبنای هدف گذاری زندگی ما باشه .یعنی بخش زیادی از تصمیم گیری ها و هدف گذاری های ما توی زندگی، توی عقده ها و زخم های زندگی ما ریشه داره.
حالا سوال اینه. هدف های اصیل و درست زندگی من چیه؟ هدف های اشتباه و مسموم زندگی من چیه؟ برای چه اهدافی وقت و انرژی باید براش مصرف بشه؟
اگه دنبال پاسخ این سوالات هستید، در کارگاه انگیزه و هدف همراه ما باشید. ما شما را با اصول هدف گذاری آشنا می کنیم و به شما یاد میدیم که توانایی و انگیزه تان را برای پیگیری اهداف اصیل و واقعیتون به کار بگیرید و درست برنامه ریزی کنید
یادمون باشه ما خیلی فرصت نداریم که همه مسیرهای مختلف برای هدف های زندگیمون رو تست کنیم. ما میتونیم مهارت هایی به دست بیاریم تا درست ترین راهها رو برای هدف های زندگیمون انتخاب کنیم. اما میتونیم مهارت هایی بدست بیاریم که درست ترین راه ها رو برای هدف های زندگیمون انتخاب کنیم. نمیشه جلوی خیلی از طوفانهای زندگی رو گرفت ولی میشه با آگاهی و آمادگی های کسب شده، زندگی را به سلامت به مقصد رساند.
این داستان شاید مرتبط با موضوعتون نباشه ولی برای خودم جالبه و گاهی منو به فکر وامی داره
داستان من مربوط به زمان دفاع پایان نامه هست که بعد از گذشت چند روز دخترم به دنیا اومد و من از روز دفاع که اصلاحیه رو به انتشارت دادم امکانش رو نداشتم که به دانشگاه مراجعه کنم.تا یک روز که مادرم بعد از۱۰ برگشتن پیش ما ،تصادفی خبر فوت دکتر هومن استاد مشاورم رو از تلویزیون شنید☹ و پیشنهاد دادن روز بعد با همکاری ایشون برای ادامه کارها به دانشگاه بروم.وقتی به دفتر گروه رفتم متوجه شدم که استاد راهنما هم چند ماه قبل پس از یک مراسم خداحافظی به کانادا مراجعت کردند:grimacing:.و مدیر گروه سابق که داورم بودند عوض شده بود و مدیر جدید برخورد خیلی بدی داشتند و فرمودند نمی شه برات کاری انجام داد.نا امید رفتم انتشارت که حداقل پایان نامه های حاضر شده رو تحویل بگیرم، قراردادش تمام شده بود و از آنجا رفته بود:sob: .آنقدر شرایط روحی بدی داشتم که چند بار تو پیاده رو می خواستم بنشینم روی زمین و گریه کنم.
وقتی بالای پل هوایی جلوی دانشگاه رفتم چند دقیقه ای به تماشای ماشین ها ایستادم و فکر می کردم. همراه افکار مختلفی که به ذهنم خطور می کرد یک صدایی به مرور قوی تر می شد که “تو می تونی”، بعد از حدود ۱۵ دقیقه تونستم به خودم مسلط بشم و با تمرکز روی فکرهای امید بخش راه حل های سازنده رو بررسی کنم .اول رفتم یک وقت از رییس دانشگاه گرفتم و مشکل رو مطرح کردم و راه حل رو پرسیدم.بعد از قسمتی که مسول اجاره واحدهای دانشگاه بود تلفن انتشاراتی رو پیدا کردم و به محل جدیدشون رفتم که خوشبختانه پایان نامه های منو نگه داشته بودند.یعنی در عرض دو سه ساعت همه چیز متحول شد…
دقیقا آنقدر اتفاقات بد زیاد بود که باور کردنی نیست.ولی از اون به بعد وقتی با شرایط بدی مواجه می شم پیش خودم می گم من بدتر از اینو تجربه کردم حتما یک راهی هست
> اگر تو مسیر تغییر آدم دلسرد یا بی انگیزه بشود چه جوری برگرده به همون قبل
در پاسخ نوشتم:
>دوست عزیزی در سال ۸۳ همین موضوع رو مطرح کرد و گفت که از خواندن کتاب های روانشناسی مایوس شده
من اسم چند کتاب رو گفتم و ایشون تایید کرد که همین کتاب ها رو خونده
بهش گفتم با خوندن این کتاب ها و نتوانستن برای عمل کردن به اون ها البته که مایوس می شید
مثل این می مونه که با نیم ساعت صحبت در اینجا من بهتون قول بدم که می تونید رفتارتون رو تحلیل کنید و وقتی شما نتونید فکر می کنید که شما مشکل دارید ولی در واقع اون کتاب ها مشکل دارند…
چند جلسه با ایشون داشتم و کتاب هایی هم بهشون معرفی کردم…
بعد از دو سال با من تماس گرفت و گفت داره برای کنکور روانشناسی می خونه…
ارشد دولتی قبول شد و ادامه داد….
وقتی در مسیر نادرست قرار بگیرید بهتون حق می دم که انگیزه اتون رو از دست بدید
ولی همیشه راه درست وجود داره و نباید از گشتن به دنبال اون نا امید شد… از یک راه نشد راه دیگه رو امتحان کنید…
کتاب هفت عادت مردمان موثر که اولین بار با نام انگلیسی The Seven Habits of Highly Effective People در سال ۱۹۸۹ توسط استفن آر کاوی نوشته شده، کتابی است بسیار مشهور در مورد مهارتهای زندگی. این کتاب تا به حال به ۳۸ زبان ترجمه شده و ۱۵ میلیون نسخه از آن در تمام دنیا به فروش رفته است. کاوی در این کتاب با معرفی هفت عادت و آموزش قدم به قدم آنها، چیزی که زندگی در شمال نام میبرد را معرفی کرده و اخلاق منجر به موفقیت را آموزش میدهد.
این کتاب توسط گیتی خوشدل به فارسی ترجمه شده است.
Stephen R. Covey در کتاب “۷ عادت مردمان موثر” رویکردی جامع، یکپارچه و مبتنی بر اصول برای حل مشکلات شخصی و حرفهای، ارائه میدهد.
Covey با ارائه بینشها و حکایات ارزشمند، یک مسیر گام به گام برای زندگی با انصاف، صداقت، خدمت و کرامت انسانی را آشکار میسازد.
اصولی که به ما امنیتی برای تطابق با تغییر و دانش و قدرتی برای بهرهبردن از فرصتهایی که تغییر ایجاد میکند، میبخشد.
این کتاب به روشنی نشان میدهد که موثر بودن خواه در زندگی شخصی خودمان و خواه در زندگی دیگران محصول ”منش“ (“character” ) ماست,نه ثمره قواعد و فنونی برای اداره یا کنترل کردن دیگران. از طریق این “هفت عادت “ می توانیم عناصر اساسی موثر بودن را در دراز مدت بیاموزیم و درونی سازیم. این “هفت عادت” برنامه ایی برای ایجاد تغییری بنیادی و پایدار و مادام العمر است‘ مشروط بر اینکه آنها را بدقت بیاموزیم و نیز به دیگران تعلیم دهیم و از همه مهمتر اینکه متعهد شویم آنها را هرروز در زندگی روز مره بکار ببریم. بعبارت دیگر با آنها زندگی کنیم و بخشی از وجود مان شوند.
هفت عادت مردمان موثر، برگرفته از کتاب استفان کاوی، به قرار زیرند:
پیشگویی آسمانی در برگیرنده اسراری است که هم اکنون در حال دگرگون ساختن جهان است. با توسل به تعالیم خردمندانه یک دست نوشته پرویی این کتاب به شما می آموزد که از هم اکنون بین وقایع زندگی خود ارتباط برقرار کنید… و به شما این امکان را می دهد تا وقایعی را که در آینده برای شما رخ خواهد داد ببینید!
کتابی که نخستین بار در کتابفروشی های کوچک آمریکا عرضه شد و سپس دست به دست گشت. داستان این کتاب، یک ماجرا و کشف تکان دهنده است. اما در عین حال، راهنمایی قدرتمند است که به ادراک روشن شما از علت موقعیت کنونی تان در زندگی می انجامد. و با انرژی و امیدی نو شما را در مسیر حرکتتان به سوی فردا هدایت می کند. کتابی که فقط یکبار در زندگی به آن بر می خورید اما زندگیتان را برای همیشه دگرگون می سازد.
به تازگی کتیبه ای چند هزار ساله که مسیر آینده بشریت را ترسیم می کند در کشور پرو پیدا شده است.این کتیبه ۱۰ بصیرت یا نوع نگرش را وصف کرده است که اگر بشر یه این بصیرت ها دست پیدا کندبه مانند عرفا با جهان هستی یکی شده و به کمال و سعادت حقیقی دست پیدا می کند.
اما این بصیرت ها چیست و روش دست یافتن به آنها چگونه است؟
در فیزیک کوانتم مشخص شده است که کوانتما دارای دو ذات هستند موج و ذره.
مشخص شده است که کوانتم هنگام آزمایش توسط دانشمندان خاصیت ذره دارد و در بقیه مواقع موج(انرژی) هستند.
نکته جالب توجه این است که کوانتم طبق نظر و رای آزمایش گر آزمایش می شود.
البته این یه نطریه است.
کتاب پیشگویی آسمانی هم درصدد برآمده جهان و هستی را انرژی (موج)در نظر بگیرد و سعادت بشر را پیوستن به این منبع بی کران انرژی در نظر بگیرد.تمام نزاع بشریت با یکدیگر را کسب یا دزدیدن انرژی از همدیگر عنوان کرده است.
این انرژی است که هدف بشریت است و به هر صورت باید کسب شود تا انسان توسط این انرژی کنترل رویداد ها و انفاقات پیش روی خود را به دست گیرد.کتاب غیر از اتفاقات تابع علت و معلول و رخداد های تصادفی یکسری رویدادها را تعریف می کند که قابل کنترل توسط انسان است.برای کنترل این رویداد ها انرژی لازم است.انرژی است که احساس لذت و سعادت را برای انسان به ارمغان می آورد.
سیر تکامل کسب و استفاده از انرژی می تواند انسان را به نقطه ای برساند که با منبع لایتناهی انرژی یکی شود.
اکثر عرفا در مذاهب گوناگون از این یکی شدن با هستی سخن به میان آورده اند.
این کتاب راجع به یک کتاب خطی صحبت می کند که از حدود ۳۰۰۰ سال پیش وجود داشته و تازه پیدا شده و مطالب خاص و نوعی را عنوان می کند و کلیسا در مقابلش شدیدا مقاومت می کند چون کشیش ها فکر می کنند که ایمان مردم را ضعیف میکند یا به عبارتی کار شان را کساد می سازد.
این کتاب از کشف و شهودهائی حرف میزند که ممکنه واقعأ زندگی مردم را متحول کند:
۱- به مرور تو کشف میکنی که زندگی تقریبأ گذراندن امتحانی معنوی است. کشف و شهود اول حکایت از همین امتحان معنوی داره وقتی همزمانی رویدادها رو جدی میگیریم. این همزمانی رویدادها باعث می شه که فکرک نیم چیزی در فراسو وجود داره. امری معنوی در ورای هر کاری که میکنیم دست اندر کار است. (مرحله قرون وسطی)
۲-کشف و شهود دوم آگاهی ما را به عنوان امری واقعی تلقی می کنه. میتوانیم به چشم خود ببینیم که گرفتار و دل مشغول بقای مادی بودهایم، و دراین راه تمام حواسمان را برای حفظ امنیت و آسایش خود در جهان متمرکز کردهایم. میدانیم که آزادی ما حالا نشانگر نوعی آگاهی به چیزی است که واقعاً رخ میدهد. (دوره رنسانس)
۳- کشف و شهود سوم چشم انداز و نگاه نوعی به جهان دارد. جهان مادی را به صورت یک انرژی ناب میبیند، انرژی که تا حدی با نحوه تفکر ما هماهنگی دارد.
۴- کشف و شهود چهارم پرده از این راز برمی دارد که آدمی با مهار کردن انسانها و در اختیار گرفتن ذهن و فکر آنها دلش میخواهد انرژی آنها را بدزدد، جنایتی که زمانی دستمان را به آن آلوده میکنیم که اغلب احساس میکنیم انرژیمان ته کشیده و در تنگنا قرار گرفتهایم.
۵-این نقصان و کمبود انرژی را البته میتوان وقتی جبران کرد که با منبع متعالی تر ارتباط برقرار کنیم. جهان میتواند هر چه را نیاز داریم در اختیارمان بگذارد به شرط آنکه ما با او رها و بی پرده باشیم. این جلوه و نمائی از کشف وشهود پنجم است.
۶-کشف و شهود ششم روشن میکند که ما میتوانیم حسابمان را با نمایشهای مکرر قدیمی تصفیه کنیم و خویشتن واقعی خود را پیدا کنیم.
۷- کشف وشهود هفتم میگوید تکامل، این خویشتنهای واقعی را به حرکت در آورده بود و از طریق پرسش، الهام و شهود به اینکه چکار کنیم و پاسخ به آن، قرار گرفتن در این جریان سحر آمیز و جادوئی در واقع رمز و راز سعادت و نیکبختی است.
۸- کشف و شهود هشتم، دانستن این مسئله بود که چگونه به شیو ه ای نو با دیگران رابطه برقرار کنیم و بهترین وجوه آنان را جلوه گر سازیم و این کلیدی بود که مدام رمز و راز را به عمل وا میداشت و پاسخ سئوالها را به ارمغان میآورد. و تمام این کشف و شهود ها در آگاهی ای ادغام شده بود که همچون اوج هوشیاری و امید و انتظار مینمود.
” کشف و شهود سوم را فراموش نکن. (جهان سرشار از انرژی است، انرژی که به آرزوها و انتظارات ما واکنش نشان میدهد. آدمها هم پاره ای از آن انرژی جهان هستند. بنابراین وقتی پرسشی داریم، سرو کله آدمهایی که پاسخ را در چنته دارند پیدا میشوند.) در کشف و شهود نهم ما شیوه تکامل و تحول را میآموزیم و مسیر خاص خود را از حقیقتی به حقیقت دیگر، دنبال میکنیم و فرهنگ کلی به شیوه ای بسیار قابل پیش بینی دگرگون خواهد شد.وقتی به آستانه تحول برسیم و کشف وشهودها کم کم در سطح جهانی ظاهر شوند، نژاد بشر دوره ای از درون نگری را تجربه خواهد کرد. درک خواهیم کرد دنیای طبیعی چقدر زیبا و سرشار از معنویت است.به درختها و کوهها و رودها به منزله معبدهایی از قدرت عظیم نگاه خواهیم کرد که باید همراه با احترام و ابهت حفظ شوند.”اگر تاریخ به جلو و به بالا ادامه یابد، آنوقت ما همچنان به کسب سطوح بالاتر و بالاتر انرژی و ارتعاش ادامه خواهیم داد.”
حقیقت ترکیبی از دیدگاههای علمی و دینی جهان است.حقیقت این است که تکامل شیوه و طریقی است که خدا خلق کرد و هنوز هم خلق میکند.نهایتأ مفاهیم بسیاری از ادیان روشن میشود و باعث میشود که وعدهها عملی گردد.حرف تمام ادیان در باره این است که بشر سرچشمه والایی بیابد و با آن ارتباط برقرار کند و اینکه تمام ادیان از نوعی درک و دریافت که انسانها در باطن خود از خداوند دارند سخن میگویند،احساسی که ما را سرشار میسازد و فراتر از آنکه بودیم میبرد.تمام ادیان زمانی فاسد و تباه میشوند که رهبرانشان به جای آنکه به آنها نشان دهند چگونه اراده الهی را در درون خویش بیابند،خود را مفسر این اراده میدانند. کتاب خطی میگوید که گهگهاه در تاریخ یک فرد راه دقیق ارتباط برقرارکردن با سرچشمه لایزال الهی و سمت و سوی آن را درک خواهد کرد و بدینسان همچون سرمشقی پایدار نشان خواهد کرد که مقدرات تمام نژاد بشر آن مسیر را دنبال کنند.
کشف و شهود نهم سرنوشت نهایی ما را آشکار میسازد و آن را مثل بلور صاف و روشن میکند.چندین بار تکرار میکند که ما در مقام انسان اوج و غایت تمامی تکامل هستیم.از ماده ای صحبت میکند که به شکلی ضعیف آغاز میشود و عنصر به عنصر، سپس نوع به نوع، مدام پیچیده تر میشود و همواره به صورت ارتعاشی بالاتر تحول مییابد.سرنوشت ما این است که سطح انرژی خود را افزایش بدهیم و سطح انرژی ما افزایش مییابد،سطح ارتعاش ما در اتمهای بدنهای ما اضافه میشود. یعنی اینکه ما به حالت معنوی بالاتر و ناب تری دست پیدا میکنیم.کشف و شهود نهم میگوید که ما انسانها در همان حال که به افزایش ارتعاش خود ادامه میدهیم، چیز حیرت انگیزی اتفاق میافتد.تمام گروههای مردم، همینکه به سطح معینی رسیدند، ناگهان برای آنهایی که هنوز در سطح پایین تر ارتعاش دارند نامرئی میشوند. در این سطح پایین تر به نظر مردم چنین خواهد نمود که دیگران کاملأ ناپدید شدهاند، اما خود این گروه احساس خواهند کرد که هنوز درست همانجا حضور دارند و فقط میبینند که سبک بارتر شدهاند.
وقتی انسانها شروع میکنند به بالاتر بردن ارتعاشهای خود به سطحی که دیگران نمیتوانند ببینندشان،این نشانگر آن خواهد بود که داریم از مرز میان این زندگی و دنیای دیگری که از آنجا آمدهایم و پس از مرگ به آنجا خواهیم رفت، گذر میکنیم.این گذر آگاهانه راهی است که پیامبران آن را نشان دادهاند، مسیح به انرژی دست یافت که توانست سبکبال روی آب راه برود.و در روی زمین از مرگ فراتر رفت و از آن گذر کرد و جهان مادی را به جهان معنوی بسط داد و اگر ما هم با همان سرچشمه ارتباط پیدا کنیم میتوانیم گام به گام در همان مسیر پیش رویم.آنگاه مرحله ای فرامی رسد که هر کس از آنچنان نوسان و ارتعاش بالایی برخوردار میشود که با همان شکل و شمایل خود وارد بهشت میشود و بیشتر افراد در خلال هزاره سوم به این سطح از ارتعاش انرژی خواهد رسید.ما با اعتماد به نفس و برخورداری از بینش و بصیرت باید بدانیم که کجا داریم میرویم.کشف و شهود ها تصویری از دنیا بوجود میآورند که تصویری باور نکردنی از زیبائی و انرژی است، هرچه بیشتر بتوانیم این زیبائی ها را ببینیم، بیشتر میتوانیم رشد و تکامل پیدا کنیم و سطح ارتعاش و انرژی ما بیشتر میشود و سرانجام،درک و تصور و ارتعاش افزایش یافته ما، بهشتی را که اینک در برابر ماست به رویمان باز خواهد کرد.چیزی که هست و هنوز نمیتوانیم آن را ببینیم.رسیدن به بهشت در روی زمین دلیل بودن ما در اینجاست و اکنون میدانیم که چگونه میتوان آن را عملی کرد و چگونه عملی خواهد شد. باشد تا همه ما با کشف وشهودهایمان در بهشت سکنی گزینیم
بوی خوش زن (Scent of a Woman) فیلمی درام به کارگردانی مارتن برست و محصول سال ۱۹۹۲ و شرکت یونیورسال استودیوز است. این فیلم بازسازی یک فیلم ایتالیایی با همین نام به کارگردانی دینو ریسی است. بازی ماندگار و به یادماندنی آل پاچینو در نقش سرهنگ کلنل در این فیلم تمامی جوایز مهم سینمایی از جمله اسکار و گلدن گلوب را برای او در همان سال به ارمغان آورد.نقشی که از آن به عنوان یکی از ماندگارترین نقش آفرینی های تاریخ سینما یاد میشود. سکانس رقص تانگو آل پاچینو در این فیلم بسیار تمجید شده و معروف است.
در این فیلم آل پاچینو، کریس اودانل و فیلیپ سیمور هافمن به ایفای نقش پرداختند. فیلم در مورد یک دانشجوی کالج می باشد که برای جبران هزینه تحصیل خود به دنبال کار می گردد و سرانجام شغل پرستاری آخر هفته از یک افسر نابینای ارتش آمریکا به نام سرهنگ فرانک اسلید با بازی آل پاچینو را به دست می آورد.
محصول : امریکا رنگی – ۱۲۳ دقیقه بازیگران عمده: کوین اسپیسی، هلن هانت، هیلی جوئل آزمنت، جی مور، جان بون جووی، جیمز کاویزل و آنجی دیکینسن. کارگردان: میمی لدر. خلاصه داستان: «یوچین سایمنت» (اسپیسی)، آموزگار درس علوم اجتماعی، تکلیفی به بچه های کلاس خود می دهد و از آنان می خواهد تا فکر کنند چگونه می توانند دنیا را عوض کنند و سپس آن فکر را به اجرا درآورند. «ترور مکینی» (آزمنت)، نوجوانی از شاگردان کلاس نیز که مادری الکلی (هانت) و پدری خشن (بون جووی) دارد، تصمیم می گیرد به آنان کمک کند.
مایکل (آدام سندلر) معماری است که با همسر و دو فرزندش (یک دختر و یک پسر) زندگی نسبتاً آرامی دارند. او از این که کنترلهای بسیاری در خانهاش است ناراضیست. او به فروشگاه میرود که کنترلی چندکاره بخرد. ولی مرد مرموزی را ملاقات میکند که به او یک کنترل جادویی و عجیب میدهد. او از کنترل (که آن را مجانی به دست میآورد و حق پس دادن آن را ندارد) راضی میشود و با آن کارهای عجیبی میکند مثلاً زمان را به جلو و عقب میبرد و… تا این که زندگی بدی پیدا میکند و ده سال در کما میماند. وقتی به هوش میآید همسرش با مرد دیگری ازدواج میکند و بچههایش به او اهمیتی نمیدهند. او در یک شب بارانی از بیمارستان به دنبال بچههایش راه میافتد و میمیرد. همسر و فرزندانش کنار جسد او گرد میآیند و مایکل در همین زمان از تخت خواب فروشگاه بیدار میشود.